آشنایی با «آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن»

پدیدآورمیرزا علیزاده

نشریهعلوم و معارف قرآنی

تاریخ انتشار1390/01/15

منبع مقاله

share 1101 بازدید
آشنایی با «آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن»

میرزا علیزاده

آشنایی با اندیشه‏وران بزرگ و آثاری که از خود به یادگار گذاشته‏اند، به‏سان مشعلی فروزان فراراه پویندگان دانش است، چرا که پژوهش پیشینیان الهام‏بخش تحقیقات آیندگان است. از این رو، ایجاد پیوند میان این بزرگمردان میدان علم و عمل و نسلهای آینده ضروری است. بر این اساس، نشریه حاضر از شماره نخست خود، بخشی را به این مهم و زیر نام کتابشناسی اختصاص داد. در این شماره نیز با بزرگمردی از «بیدارگران اقالیم قبله» و اثر گرانسنگ تفسیری او، آلاء الرّحمن فی تفسیر القرآن آشنا می‏شویم.
بدین سان نوشتار زیر در دو بخش سامان یافته است:
1ـ نگاهی گذرا به زیستنامه بلاغی.
2ـ آشنایی با آلاء الرّحمن فی تفسیر القرآن.

نگاهی گذرا به زیستنامه بلاغی

آیة اللّه‏ شیخ‏محمّدجواد بلاغی نجفی به‏سال1282 ه .ق در خانواده‏ای دین‏مدار و دانش‏دوست و ادب‏پرور در نجف اشرف دیده به جهان گشود. خاندان بلاغی از قبیله معروف ربیعه و از قدیمیترین خانواده‏های دانش‏پژوه نجف هستند. وی پس از فراگیری بخشی از درسهای سطح در زادگاه خود، در سال1308 ه .ق به کاظمین هجرت و همان‏جا ازدواج کرد. سال1312 ه .ق به نجف بازگشت و در شمار شاگردان شیخ‏محمد طه نجف(1)آقارضا همدانی(2)، آخوند خراسانی(3) و سیّدمحمّد هندی در آمد. مرحوم بلاغی در سال 1326 ه .ق به سامرّا هجرت کرد و همراه دیگر همدرسان خود از جمله شیخ‏آقابزرگ تهرانی(4) در درس میرزامحمّدتقی شیرازی(5) (میرزای دوم) به مدت ده سال شرکت و همان‏جا چند جلد کتاب تألیف کرد. سپس به کاظمین برگشت و در آن شهر پشتیبان و مشوّق دانشمندان برای استقلال عراق از سلطه استعمار پیر انگلیس بود. در حقیقت او در دو جبهه فرهنگی و فیزیکی در جهاد بر ضدّ انگلیس شرکت فعّال و چشمگیر داشت. از جمله همرزمان او در جهاد مردم عراق علیه انگلیس در شهر کاظمین، شیخ‏مهدی خالصی بود(6).
مرحوم بلاغی سپس به نجف اشرف بازگشت و در کرسی اجتهاد، تألیف و تدریس پرتو افشانی کرد. ره‏آورد این تلاش پیگیر، پرداختنِ دهها اثر ارزشمندِ پژوهشی و پرورش شاگردانی شایسته و اندیشه‏ور بود که هر یک پس از رسیدن به قله‏های کمال علمی و عملی در فضایی از جهان اسلام بویژه ایران و عراق، عطر افشانی کردند و به‏سان مشعلهایی فروزان، راه را برای حق‏پویان روشن کردند. برخی از شاگردان این اندیشمند ترگ عبارتند از: حضرات آیات عظام خویی، میلانی، مرعشی نجفی و علاّمه طباطبایی. خلوص نیّت و عمل بلاغی تا آن‏جا بود که نامش را بر روی آثارش نمی‏نوشت و هر گاه سبب این کار را از او می‏پرسیدند، پاسخ می‏داد:
«من جز دفاع از حقّ، قصد دیگری ندارم. از این رو، فرقی ندارد نام من یا کس دیگری بر روی این آثار نوشته شود.»
اما، دانش‏دزدان بی‏مایه سرانجام او را وادار کردند که نامش را روی آثارش بنویسد.
مرحوم بلاغی علاوه بر زبان عربی به زبانهای عبری، فارسی و انگلیسی تسلط داشت. از این رو، دامنه پژوهش و استفاده او از اندیشه دیگر اندیشه‏وران، گسترده بود. از سوی دیگر، ایشان ادیبی بزرگ و شاعری نوع‏آور بود، امّا با این همه، مردی خاکسار و فروتن بود. نیازهای روزمره خانواده‏اش را خود برطرف می‏کرد و از نظر اخلاق، انسانی پاک‏نیّت انتقادپذیر، متواضع، زاهد و تلاشگر بود. آری بلاغی عالمی ربّانی و زمان‏شناس و حقیقتا از مصداقهای برجسته «العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس»(1) بود. سرانجام پس از یک عمر تلاش پیگیر و اخلاص و تقوا در شعبان 1352 ه .ق رخ در نقاب خاک کشید و روح سترگش به ملکوت اعلی پیوست؛ روحش شاد و راهش پر رهرو باد(2).

آشنایی با آلاء الرّحمن فی تفسیر القرآن

آلاء الرّحمن فی تفسیر القرآن، تراوش خامه اندیشه‏ور سترگ، مرحوم آیة اللّه‏ شیخ محمّدجواد بلاغی است. افسوس که اجل به مفسر گرانسنگ مهلت نداد تا کتاب ارزشمند خویش را به پایان رساند؛ از این رو، فقط سوره‏های حمد، بقره، آل عمران، نساء تا آیه 57 و آیه ششم از سوره مائده را در برمی‏گیرد.
این تفسیر دو جلد است که چاپ دوم آن را در یک مجلّد، مکبتة الوجدانی در قم نشر داده است. تاریخ چاپ، تیراژ و... آن نامعلوم است، چرا که ناشر محترم برای کتاب، شناسنامه‏ای تدوین نکرده است. به هر روی، ویژگیهای این چاپ چنین است: جزء نخست 392 صفحه است که 49 صفحه آن در بردارنده پیشگفتار ارزشمندی است که مرحوم بلاغی آن را بر تفسیرش نگاشته است. از آن‏جا که این مقدمه بسیار سودمند و پربار است، به طور مستقل به معرفی آن می‏پردازیم. فهرست آثار مؤلف نیز ضمیمه این جزء است (ص384 و 385). نیز تفسیر سوره‏های حمد، بقره و آل عمران در این جزء آمده است. جزء دوم تفسیر در 149 صفحه سامان یافته است که حاوی 56 آیه نخست از سوره نساء و آیه 6 از سوره مائده است. مجموع این دو جزء تفسیر، 541 صفحه است.

سیری در پیشگفتار آلاء الرّحمن فی تفسیر القرآن

این پیشگفتار در 49 صفحه، دارای چهار فصل و یک خاتمه است. پرباری و غنای این مقدمه ما را بر آن داشت تا فصلی جداگانه را به معرفی آن ویژه کنیم، چرا که به‏رغم حجم اندک، از مطالب بسیار مهم و فصول ممتعی درباره علوم قرآن برخوردار است.

فصل نخست: اعجاز و مانند ناپذیری قرآن

مفسر محترم در آغاز این فصل، اعجاز را چنین تعریف کرده است:
«المعجز هو الّذی یأتی به مدّعی النبوّة بعنایة اللّه‏ الخاصّة خارقا للعادة و خارجا عن حدود القدرة البشریّة و قوانین العلم و التعلّم لیکون بذلک دلیلاً علی صدق النبی و حجته فی دعواه النبوة و دعوته. مولف آن گاه چگونگی گواهی معجزه بر راستگویی آورنده اش را بیان می کند:
هرگاه مدعی پیامبری، انسانی ظاهر الصلاح، معروف به امانداری، راستگویی و درست کرداری باشد و دعوتش مخالف عقل نباشد، معجزه به دست او پدید خواهد آمد و اگر فاقد این شرایط باشد و اعجاز نماید و مورد عنایت و توجه ویژه الهی باشد، به منزله برانگیختن مردم به سوی جهل و نادانی است و این، کاری ناپسند و زشت است و انجام کار زشت از سوی خداوند، محال و ناممکن است.»(1)
وی سپس حکمت گوناگونی معجزه در عصرهای ارسال رسل را بر می‏رسد و فلسه آن را تفاوت مردم هر عصری نسبت به عصر دیگر از نظر دانش و مألوفات آنان می‏داند؛ مثلاً در زمان حضرت موسی علیه‏السلام جادوگری در میان مردم اهمیت ویژه‏ای داشت و آن حضرت نیز با سلاح سحر وارد میدان تبلیغ دین الهی شد. نیز در زمان حضرت عیسی علیه‏السلام ، دانش پر اهمیت آن عصر، دانش پزشکی بود که عیسی علیه‏السلام نیز با برترین شکل آن (زنده کردن مردگان، شفای نابینایان مادرزاد و...) دین الهی را به مخاطبانش ابلاغ کرد.
نکته دیگری که مفسر در این فصل بدان می‏پردازد این است که چرا قرآن برای عرب‏زبانان، اعجاز و مانندناپذیر است؟ وی آن‏گاه می‏نویسد:
معارف عربِ آن روز در ادبیات عرب منحصر می‏شد و جامعه آن روز آنان از علومی که نیازمند دانش و کاوش باشد، تهی بود. از این رو، اگر اعجازی غیر از قرآن برای آنان آورده می‏شد از پذیرش آن سرباز می‏زدند، زیرا آن را نتیجه جادو و یا مهارت دیگر انسانها در کشورهای پیشرفته آن زمان تلقی می‏کردند.

تفاوت قرآن با دیگر معجزه‏ها

مفسر محترم این عنوان را ضمن پنج مطلب، بررسی و به وسیله خود قرآن ثابت می‏کند که قرآن با دیگر معجزه‏های الهی تفاوت دارد.
1ـ خود قرآن بیانگر ادعای نبوّت پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم است. آیات زیر، این حقیقت را بروشنی نشان می‏دهد:
الف) «قل یا أیّها النّاس إنّی رسول اللّه‏ إلیکم جمیعا»(1)
بگو: ای مردم، من پیامبر خدا به سوی همه شما هستم.
ب) «ماضلّ صاحبکم و ماغوی و ماینطق عن الهوی إن هو إلاّ وحی یوحی»(2)
یار شما نه گمراه شده و نه در نادانی مانده؛ و از سر هوس سخن نمی‏گوید. این قرآن جز وحی که بر او نازل می‏شود، نیست.
2ـ قرآن با صراحت تمام به پیامبری حضرت محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم گواهی می‏دهد، به‏گونه‏ای که هیچ نیازی به راهنمایی عقل و دفع شبهات از این مطلب نیست:
الف) «محمّد رسول اللّه‏ و الّذین معه أشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم»(3)
محمّد پیامبر خداست و کسانی که با او هستند با کافران سخت‏گیر (و) با همدیگر مهربانند.
ب) «ماکان محمّد أبا أحد من رجالکم و لکن رسول اللّه‏ و خاتَمَ النّبیّین»(4)
محمّد پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست، ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است.
3ـ قرآن، آشکارا اعلام می‏کند که مدّعی پیامبری (حضرت محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ) دارای کمالات لازم برای نبوت است و او را به سبب شایستگی و اخلاق نیکویش می‏ستاید:
الف) «و إنّک لعلی خُلُق عظیم»(5)
و تو اخلاق عظیم و برجسته‏ای داری.
ب) «یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر»(1)
(پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ) آنان را به نیکی فرمان می‏دهد و از ناشایستگی باز می‏دارد.
ج) «إنّا أرسلناک شاهدا و مبشّرا و نذیرا و داعیا إلی اللّه‏ و سراجا منیرا»(2)
ای پیامبر ما تو را گواه و مژده‏رسان و هشدار دهنده فرستاده‏ایم و نیز دعوتگر به سوی خداوند به اذن او، و همچون چراغی تابان.
4ـ قرآن خود، موانع را از سر راه رسالت و نبوّت برداشت، زیرا عناصر دعوت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و اصول و معارف و قوانین جاری آن را، از مسائل عرفانی و اخلاقی تا مسائل اجتماعی و سیاسی، معقولانه بیان کرد، بدین سان هیچ گونه تنشی میان عقل و دینِ اسلام وجود ندارد و هیچ مانعی بر سر راه نبوت و رسالت نیست. پژوهش در آیات قرآن، بیانگر وجود عناصر پیشگفته است:
«إنّ هذا القرآن یهدی للّتی هی أقوم»(3)
بی‏گمان این قرآن به آیینی که استوارتر است، راه می‏نمایاند.
5ـ قرآن مجید افزون بر مطالب پیشین، بشر را به هماوردی و تحدّی فراخوانده است. چگونگی و مراحل این هماوردخواهی در آیات زیر نمایان است:

الف) تحدّی به آوردن کتابی مانند قرآن

«قل لئن اجتمعت الإنس و الجنّ علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن لایأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا»(4)
بگو اگر انس و جنّ گرد آیند تا نظیر قرآن را بیاورند، مانند آن را نخواهند آورد، هر چند برخی از آنان پشتیبان برخی (دیگر) باشند.

ب) تحدّی به آوردن ده سوره

«أم یقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم من دون اللّه‏ إن کنتم صادقین فإن لم‏یستجیبوا لکم فاعلموا أنّما أنزل بعلم اللّه‏»(1)
یا می‏گویند: «این (قرآن) را به دروغ ساخته است.» بگو: «اگر راست می‏گویید: ده سوره برساخته همانند آن بیاورید و غیر از خدا هر کس را می‏توانید فراخوانید». پس اگر شما را اجابت نکردند، بدانید که آنچه نازل شده است، به علم خداست.

ج) تحدّی به آوردن یک سوره

1ـ «أم یقولون افتراه قل فأتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون اللّه‏ إن کنتم صادقین»(2)
یا می‏گویند: «آن را به دروغ ساخته است». بگو: «اگر راست می‏گویید، سوره‏ای مانند آن بیاورید، و هر کس را جز خدا می‏توانید، فراخوانید».
2ـ «و إن کنتم فی ریب ممّا نزّلنا علی عبدنا فأتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداءکم مِن دون اللّه‏ إن کنتم صادقین فإنْ لم‏تفعلوا و لن‏تفعلوا فاتّقوا النّار الّتی وَقودها النّاس و الحجارة ...»(3)
و اگر در آنچه بر بنده خویش فرو فرستاده‏ایم، شک دارید، اگر راست می‏گویید سوره‏ای همانند آن بیاورید و گواهان خود را ـ غیر از خدا ـ فراخوانید. و اگر چنین نکردید ـ و هرگز نخواهید کرد ـ از آتشی که سوخت آن مردمان و سنگها هستند، بپرهیزید. مرحوم بلاغی در ادامه می نویسد:
آثارشان اعمّ از نظم و نثر ثبت و ضبط می‏شد. این در حالی است که مخالفان اسلام ـ چه در قلمرو حکومتهای اسلامی و چه خارج از آن ـ ندای تحدّی قرآن را بارها و بارها شنیده‏اند.
افزون بر این، منافقان و دورویانِ عرب‏زبان به عنوان مخالفان اسلام از آغاز بعثت تاکنون از هیچ تلاشی برای ضربه زدن به قرآن و اسلام فروگذار نکرده‏اند. افسانه غرانیق نمونه‏ای از کینه بی‏پایان منافقان به قرآن است. آنان، چنان این اسطوره را پرداختند و تبلیغ کردند که در بسیاری از کتابهای محدّثان و مفسّران برای خود جایی بازکرد. (ولی با این همه، کاری از پیش نبردند، چرا که: «و اللّه‏ متمّ نوره و لو کره الکافرون»(1).

برخی وجوه اعجاز قرآن

الف) اعجاز تاریخی قرآن و جایگاه تورات در این زمینه: مرحوم بلاغی شش گونه از اعجازهای قرآن را در این مورد نام برده و آنها را با تورات سنجیده و ناسَختیگهای تورات را در این‏باره نشان داده است. فهرست تطبیقی این موارد در قرآن و تورات، چنین است:
1ـ نهی آدم علیه‏السلام از خوردن میوه درخت بهشتی.
قرآن: اعراف/19، طه/115، 117، 120، 121.
تورات: سِفر پیدایش(2)، فصل3.
2ـ تردید ابراهیم علیه‏السلام درباره وعده الهی، که آیا سرزمین سوریه را به وی خواهد داد یا خیر؟
قرآن: اواخر سوره بقره(1).
تورات: همان: فصل15.
3ـ آمدن فرشتگان به نزد ابراهیم علیه‏السلام برای مژده دادنِ تولّد اسحاق و آگاه کردنِ او از نابودی قوم لوط و سخنشان با لوط.
قرآن: هود/83-69، ذاریات/37-24.
تورات: همان، فصل 19-18.
4ـ گفت‏وگوی خداوند با موسی علیه‏السلام از طریق درخت. توراتِ کنونی می‏گوید: خداوند رسالتِ موسی علیه‏السلام را با آموزشِ دروغ به او آغاز کرد؟!
قرآن: طه/46-9، نمل/12-7، قصص/35-29.
تورات: سِفر خروج(2)، فصل 3.
5ـ داستان هارون علیه‏السلام و سامری. تورات رایج می‏گوید: هارون خود، گوساله‏ای برای انحراف بنی‏اسرائیل از مسیر توحید ساخت و آنان را به پرستش آن فراخواند؟!
قرآن: طه/101ـ83، اعراف/154ـ148.
تورات: همان، فصل 32(3).
ب) اعجاز استدلالی قرآن: پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در دورانی برانگیخته شد که تاریکی جهل، جهان آن روز را فراگرفته بود. شبه جزیره عربستان به لحاظ دوری از تمدّن هر چند ناقصِ آن روز، تاریکتر از دیگر منطقه‏های جهان بود. در آن تاریکخانه نادانی و خرافات، خداوند بر او کتابی فرو فرستاد که لبریز از استدلال و برهان بر مهمترین و بهترین دانشهاست، مانند: وجود خدا، صفات او نظیر دانش، توان، یگانگی و نیز معاد جسمانی و وحی بودنِ قرآن و راستگویی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در دعوتش. این استدلالها چنان قوی است که از دیدگاه عرفانی، ادبی خدشه ناپذیر و از کاستی اختلاف و تناقض به دور است.
مرحوم بلاغی آن گاه برخی کاستیهای عهدین را یادآوری نموده و در پایان، خوانندگان را به دو کتاب ارزشمندش الهدی إلی دین المصطفی و الرّحلة المدرسیّة رهنمون ساخته است.
ج) اعجاز قرآن در دوری از کژی و ناراستی: قرآن با سرفرازی تمام صلا می‏دهد:
«إنّ هذا القرآن یهدی للّتی هی أقوم»(1)
قطعا این قرآن به (آیینی) که خود پایدارتر است، راه می‏نماید.
«أفلا یتدبّرون القرآن و لو کان من عند غیر اللّه‏ لوجدوا فیه اختلافا کثیرا»(2)
آیا در (معانی) قرآن نمی‏اندیشند؟ اگر از جانب غیر خدا بود قطعا در آن اختلاف بسیاری می‏یافتند.
این در حالی است که قرآن به همه زوایای زندگی بشر نظر دارد و در همه آنها نیز با بهترین و پایدارترین روش به بهترین و بالاترین هدفها صعود کرده است. این همه از یک انسان عادی و مکتب نرفته آن هم در فضایی مانند حجاز، که حتی از مظاهر تمدنِ ناقص آن روز بکلی محروم بود، برنمی‏آید، مگر آن‏که با منبع غیبی در ارتباط باشد. اگر از این دیدگاه به کتب عهدین نگاه کنیم، بویژه در انجیلهای چهارگانه، به موارد بسیاری از کژی و تناقض بر می‏خوریم.
مؤلف محترم آن گاه خوانندگان را به کتابهای اظهار الحق(3)، الهدی و الرّحلة المدرسیّة برای آگاهی بیشتر ارجاع می‏دهد.
د) اعجاز قرآن در قانونگذاری عادلانه: یکی دیگر از وجوه اعجاز قرآن، نظام قانونگذاری برای زندگی دنیایی انسان (که مزرعه آخرت است)، می‏باشد. حوزه این قانونگذاری از نهاد خانواده تا اداره همه گیتی است، آن گونه که همه انسانها در پرتو عمل به این قانونها، به حیات معقول دست یابند. امّا تورات کنونی، که یهودیان هزاران سال است آن را به عنوان کتاب مقدّس و وحی الهی به نسلهایشان می‏آموزند، قانونهایی دارد که با فطرت سلیم بشری کاملاً مخالف است. برخی از این قوانین ستمگرانه(1) چنین است:
هر گاه شوهری از دنیا برود و فرزندی نداشته باشد، ازدواج با بیوه او بر دیگر برادرانش، در صورت داشتن برادر، حرام است(2).
ولی این قانون در بخش دیگر تورات(3) تحریف شده است، چرا که آن را روا می‏داند و اگر برادر میّت نخواهد با بیوه برادرش ازدواج کند، بیوه برادرش به بزرگان بنی‏اسرائیل شکایت می‏برد. اگر برادر میت در آن‏جا نیز بر تصمیم خود پافشاری کرد، بیوه برادرش جلو می‏آید و در برابر شیوخ، کفش او را از پایش در می‏آورد و بر صورتش آبِ دهان می‏اندازد و سپس جیغ می‏کشد. از آن پس، خانواده میّت در میان بنی‏اسرائیل، «خانه فش‏کنده» نامیده می‏شود(1).
یکی دیگر از قوانین ظالمانه تورات کنونی، کشتار زنان و کودکان در جنگ است. تورات در این باره از قول موسی علیه‏السلام نقل می‏کند که پس از پیروزی در جنگ با مدیَنیان، به لشکریانش فرمان داد تا کودکانِ پسر و زنان بیوه را بکشند، ولی دوشیزگان را برای خود نگاه دارند(2) و شگفت انگیز این جاست که توراتِ چاپ جدید، این جنگ را، جهاد بر ضد مدیَنیان می‏داند و شگفت‏آورتر آن که، عبارت پیشگفته را عنوانِ فصل قرار داده است!(3)
ه) اعجاز اخلاقی قرآن: خورشید قرآن در مشرقی طلوع کرد که آفاق آن بر اثر انبوه ضد ارزشها، تیره و تار بود. بحران ارزشها آن‏سان شدید بود که مردم قبایل را به ستوه آورده بود. صفتهایی مانند دادگری، نیکوکاری، انفاق، توبه، راستگویی، سعه صدر (دریادلی)، پاکدامنی، امانتداری، وفای به‏عهد، خوش‏گمانی به دیگران، تجسّس نابجا از همنوعان و... واژه‏هایی بودند که در دنیای آن روز و جامعه پیش از نزول قرآن جایگاهی نداشتند، ولی قرآن با تکیه بر این اصول اخلاقی برای همه دوران تاریخِ پس از نزول، انسانها را به سوی کمال مطلوب فراخواند. از این رو، کمتر سوره‏ای از قرآن است که این‏گونه صفات نیکو در آن مطرح نشده باشد. از باب نمونه به سوره‏های زیر مراجعه فرمایید:
نحل/92؛ فرقان/75ـ64؛ معارج/32ـ23؛ حجرات/12ـ10 و...
اما هر گاه بخواهیم از این دیدگاه به تورات و انجیل کنونی نگاهی بیفکنیم، درمی‏یابیم که آموزه‏های اخلاقی تورات، ویژه بنی‏اسرائیل است، زیرا آنان امر شده‏اند که فقط در میان نزدیکان خود دادگرانه حکم نمایند. از این رو تورات، آنان را از کینه‏توزی درباره یهودیان بازداشته است.
انجیلهای رایج، با زهدفروشیِ افراطیشان از راه میانه بیرون رفته‏اند، چرا که به پیروانشان می‏آموزند که اگر کسی یک سیلی بر گونه راست شما نواخت، گونه چپ خویش را نیز به سوی او برگردانید تا یک سیلی نیز بر او بزند یا می‏گویند: اگر کسی لباست را غصب کرد، ردایت را نیز در اختیارش بگذار و اگر کسی چیزی را از تو برد، آن را بازنسِتان!(1)
و) اعجاز قرآن در زمینه پیشگویی: قرآن، هنگامی از رویدادهای آینده خبر داد، که در عرف سیاستمداران امروز هم، خلاف کیاست و فراست دیپلماتیک است، زیرا از سویی مشرکان سرکش، یکّه‏تازان میدان بودند و از سوی دیگر، دعوت اسلامی بخوبی نضج نگرفته بود، چرا که سران شرک تلاش می‏کردند مسلمانان را آواره نمایند و فضایی از وحشت و ارعاب را حکمفرما کنند. با این حال، پیشگوییهای قرآن جامه عمل پوشید.
اینک نمونه‏هایی از آیات الهی را که بیانگر این نوع اعجاز است، مرور می‏کنیم:
1ـ «فاصدع بما تؤمر و أعرض عن المشرکین إنّا کفیناک المستهزئین الّذین یجعلون مع اللّه‏ الها آخر فسوف تعلمون»(2).
پس آنچه را بدان مأموری آشکار کن و از مشرکان رو برتاب، که ما (شرّ) ریشخندگران را از تو برطرف خواهیم کرد. هم آنان که با خدا معبودی دیگر قرار می‏دهند. پس بزودی (حقیقت را) خواهند دانست.
2ـ «هو الّذی أرسله بالهدی و دین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه و لو کره المشرکون»(3)
او کسی است که پیامبرش را با هدایت و آیین درست فرستاد تا آن را بر همه آیینها پیروز گرداند، اگر چه مشرکان را خوش نیاید.
3ـ «غُلِبَت الرُّوم فی أدنی الأرض و هم من بعد غَلَبهم سیغلبون فی بضع سنین»(4)
رومیان در نزدیکترین سرزمین شکست خوردند و(لی) پس از شکستشان، عرض چند سال، پیروز خواهند شد.
4ـ«سیصلی نارا ذات لهب و امرأته حمّالة الحطب فی جیدها حبل من مسد»(1)
بزودی در آتشی پر زبانه در آید و زنش، آن هیمه‏کش (آتش‏افروز)، بر گردنش طنابی از لیف خرماست.
انجیل متّی از میان انجیلهای چهارگانه، فقط یک خبر غیبی را برای مسیح علیه‏السلام بیان می‏کند و آن این‏که عیسی علیه‏السلام سه شبانه‏روز در دل زمین مدفون می‏شود(2)، ولی در اواخرش همین خبر را تکذیب می‏کند و بدین سان با دیگر انجیلها هماوا می‏شود(3).
مرحوم بلاغی در پایان این فصل می‏نویسد:
من به هنگام مقایسه دیگر کتابهایی که به وحی الهی منسوب هستند مانند برهمنان، بودائیان و ...، جز تورات و انجیل یهودیان و مسیحیان را در اختیار نداشتم وگرنه کتابهای آنان را نیز با قرآن مقایسه می‏کردم.

فصل دوم: توحید مصاحف

مفسر محترم در این فصل، گردآوری قرآن را ضمن پنج مطلب بررسی می‏کند. پیش از آن، تحریف‏ناپذیری قرآن را بر می‏رسد و بر آن است که عواملی مانند: نزول تدریجی، اشتیاق روزافزون مسلمانان به حفظ قرآن و حافظه قوی آنان دست به‏دست هم دادند تا بستری طبیعی و مناسب برای حفظ و نگهداری قرآن در سینه آنان فراهم گردد و بدین‏سان قرآن از گزند تحریف در امان ماند. در میان این عوامل، عنصر حفظ در عصر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم اهمیت بسزایی داشت، چرا که شعار اسلام و نشانه مسلمانی به شمار می‏رفت. بدین‏سان حافظ قرآن در پرتو آیات الهی، روشن‏بین و دقیق‏النظر می‏گشت و با معارف، قوانین، درسهای اخلاقی، تاریخ پرافتخار، حکمت روشن و ادبیات سرآمد و اعجاز آمیزش، نورانی می‏شد. از این رو مسلمانان، قرآن را به عنوانِ برهان دعوت (به اسلام)، معجزه بلاغت، زبان پرستش خداوند، گویش یاد او، ترجمان مناجاتش، همنشین تنهایی، آرامبخش روان، درس کمال، تمرین خودسازی، نردبان ترقی، آموزگار تمدّن، مایه پند و اندرز و پیشرفتِ در فضیلت تلاوت می‏کردند.
مرحوم بلاغی همچنین بر این باور است که قرآن در زمان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، در یک مصحف گردآوری نشد، بلکه مسلمانان پس از درگذشت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، این مهم را به انجام رساندند؛ اگر چه این کار بر اساس نزول قرآن نبود. به هر روی، روندِ حفظ قرآن در سینه‏ها، در فراز و فرودهایِ تاریخ اسلام ادامه داشته است ـ آن‏سان که اکنون نیز چنین است ـ و هزاران حافظ برای صیانت قرآن از تحریف، همواره در رقابت سالم بوده‏اند و بدین‏سان، هیچ پدیده تاریخی دیگری به اندازه قرآن، متواتر و بدیهی‏البقاء نبوده است، همان‏گونه که خداوند وعده حفظ و نگهداری آن را از گزند تحریف، این‏چنین بیان کرده است:
«إنّا نحن نزّلنا الذّکر و إنّا له لحافظون»(1)؛ بی‏تردید، ما این قرآن را بتدریج نازل کرده‏ایم، و قطعا نگهبان آن خواهیم بود.
«إنّ علینا جَمعه و بیانَه»(2)؛ گِردآوری و بازخوانی آن بر عهده ماست.
این‏که در برخی روایاتِ شاذّ درباره تحریف نقصی قرآن، نکاتی آمده است، هیچ ارزشی ندارد، زیرا این‏گونه روایات (و اصولاً روایات گردآوری قرآن) کاستیهایی مانند: اضطراب، سستی، ضعف راوی، مخالفت با مسلمانان دارند که طیّ مطالبی در زیر بدانها می‏پردازیم:
1ـ اضطرابِ روایاتِ گردآوری قرآن: اضطراب و چندگونگی روایات یادشده به شرح زیر است:
الف ـ طرحِ گردآوری قرآن از آنِ ابوبکر است و همو بود که به زید بن ثابت پیشنهاد کرد تا قرآن را جمع‏آوری کند. این کار بر زید گران آمد، امّا سرانجام پس از مراجعه مکرّر ابوبکر، زید پذیرفت و آن را به انجام رساند.
ب ـ طرح توحید مصاحف و اجرای آن از خود زید است. البتّه پیش از اجرا با عمر گفت‏وگو کرد، عمر هم آن را با ابوبکر در میان گذاشت. او هم در این‏باره با مسلمانان مشورت کرد.
ج ـ ابوبکر خود در دوران خلافتش (بتنهایی) قرآن را گرد آورد.
د ـ عمر خودش قرآن را جمع‏آوری کرد.
ه ـ عمر کشته شد و قرآن به فرمان او گردآوری نشد.
و ـ قرآن در زمان عثمان و به فرمان او گردآورده شد.
ز ـ عمر، هنگام گردآوری قرآن به زید بن ثابت و سعید بن عاص دستور داد که زید قرآن را املاء کند و سعید بنویسد.
ح ـ فرمان پیشین (بند «ز») از سوی عثمان در زمان خلافتش و پس از کشته شدن عمر صادر شد.
ط ـ اُبیّ بن کعب قرآن را بر زید بن ثابت املاء و سعید بن عاص آن را اعرابگذاری می‏کرد.
ی ـ ابیّ بن کعب قرآن را بر زید املاء و سعید بن عاص و عبداللّه‏ بن حرث آن را اعرابگذاری می‏کردند.
2ـ نسبت تحریف به قرآن: اکثریّت قاطع مسلمانان بر این اعتقادند که قرآنِ کنونی، دقیقا همان قرآنی است که بر پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نازل شده است، امّا در طول تاریخ، عالمانی بوده‏اند که نه‏تنها چنین اعتقادی نداشته، بلکه قرآنِ کنونی را تحریف شده دانسته‏اند. اینان هم در میان عالمان اهل سنّت و هم در بین دانشمندان شیعه بوده‏اند و برای اثبات دیدگاهشان، آثاری هم نگاشته‏اند.
در مقابل نیز عالمان تیزبین و نکته‏سنجی، آثار آنان را به بوته نقد و بررسی گذاشته وناصوابی دیدگاهِ آنان را در این‏باره اثبات کرده‏اند(1). از جمله این عالمان نکته‏سنج مرحوم بلاغی است. او در پیشگفتار گزیده و پربارش بر آلاء الرّحمن، این موضوع را بررسی می‏کند و دلیل مهمّ قائلان را، که روایات است، به عنوان «بعض ما ألصق بکرامة القرآن الکریم» (برچسبهایی که به کرامت قرآن کریم چسبانده شده است)، به نقد می‏کشد:
اُبیّ بن کعب می‏گوید: پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به من فرمود: خداوند به من فرمان داده تا قرآن را بر تو بخوانم. سپس حضرت صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم این آیه را بر من خواند: «لم‏یکن الّذین کفروا من أهل الکتاب»(2) آن‏گاه در ضمن این آیه، «لو أنّ ابن آدم سأل وادیا من مالٍ فأُعطِیَهُ لسأل ثانیا فلو سأل ثانیا فأعطیه لسأل ثالثا و لایملأ جوف ابن آدم إلاّ التّراب و یتوب اللّه‏ علی من تاب و إنّ ذلک الدّین القیّم عنداللّه‏ الحنیفیّة غیر المشرکة و لا الیهودیّة و لا النّصرانیّة و من یعمل خیرا فلن‏یکفره» نیز بود. این به اصطلاح آیه؟! در مستدرک حاکم، جامع الأصول ابن اثیر جَزَری و دیگر منابع به الفاظ و عبارات دیگری آمده است(3).

دیدگاه مرحوم بلاغی

بررسی این روایت، نشانگر کاستیهایی محتوایی، ادبی، سندی و ... است که در زیر بدانها می‏پردازیم:
الف ـ لا المشرکة نادرست است، زیرا دین به‏وسیله شرک وصف نمی‏شود.
ب ـ آیا «الدّین» یا «الحنیفیّة» به «المسلمة» وصف می‏شود؟
ج ـ معنای «انزال المال» چیست؟(4)
د ـ آیا شگفت‏آور یا ناممکن است که انسان دره‏ای از دارایی یا نخلستان داشته باشد؟
آیا در میان انسانها، افرادی وجود ندارند که از ثروتی انبوه برخوردار باشند؟
ه ـ آیا در ادبیّات عرب کلمه «لو» برای بیان کارهای ناممکن نیست؟ آیا راویان این روایتها، عرب نبوده‏اند یا این‏که زبان عربی را نمی‏دانسته‏اند؟
آری پاسخ این پرسش در مسند احمد آمده است، زیرا او از ابن عباس روایت می‏کند: «لو کان لابن آدم وادیان من ذهب ... .» ترمذی نیز تقریبا همین روایت را از انس نقل‏کرده‏است.
و ـ آیا آرزوی داشتن یک، دو یا سه وادی طلا گناه است تا نیازمند استغفار باشد؟ زیرا در پایان این نقلها جمله «و یتوب اللّه‏ علی من تاب» آمده است.
کاستی اخیر این‏که عایشه، جابر، انس و ابن‏عباس این نقل («وادی» و «وادیان») را از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نقل‏کرده‏اند و بدین‏سان درمی‏یابیم که این نص، با این‏همه آشفتگیها، آیه قرآن نیست.
3ـ سنگسار (آیه رجم): از کاستیهایی که به قرآن نسبت داده‏اند، وجود آیه رجم در آن است. طرفداران این دیدگاه، فرازی را با الفاظ گوناگون از کسانی مانند: زید بن ثابت، اُبیّ، سیّاری، عمر، ابن سهل، سعد بن عبداللّه‏ و سلیمان بن خالد نقل کرده‏اند و اصرار دارند که آیه رجم در قرآن بوده است.
زید بن ثابت می‏گوید:
«کنّا نقرأ آیة الرّجم: الشیخ و الشیخة إذا زنیا فارجموهما ألبتّة.»
ما آیه سنگسار را می‏خواندیم (و آن چنین بود): هرگاه پیرمرد و پیرزن مرتکب زنا شدند، حتما آنان را سنگسار کنید.
پاسخ مرحوم بلاغی: شگفتا از این محدّثان! چگونه به این داوری ستمگرانه(1)، آن هم با استفاده از نام قرآن، بدون این‏که آیه‏ای در این‏باره در قرآن باشد، راضی شده‏اند؟! چرا که لازمه این حکم سخت، زنای محصنه است. از این گذشته در بیشتر روایاتِ این باب، لفظ زنا هم نیامده است، چه رسد به محصنه بودن آن! زیرا در برخی روایت عبارتِ بما قضیا من اللّذة» یا «بما قضیا من الشّهوة» آمده است. حتّی در برخی از آنها هیچ‏یک از این عبارتها هم نیامده است، ولی وجه مشترک همه این روایات، حکم پیشگفته است. این در حالی است که شهوترانی از جماع عامتر و جماع هم اعم از زناست و زنا نیز در بسیاری از مواقع غیرمحصنه است.
فرضا بپذیریم که شهوترانی کنایه از زنای محصنه است، امّا چرا حرف «فا» بر سر جمله «ارجموهما» در آمده است؟ این ترکیب هیچ توجیه ادبی درستی مانند جزای شرط و نظیر آن، در ظاهر و در تقدیر، ندارد.
اشکال: به همان دلیل که «فا» بر سر جمله «اجلدوا»(1) آمده، بر جمله «ارجموهما» نیز وارد شده است.
پاسخ بلاغی رحمه‏الله : جمله «اجلدوا» به‏منزله جزا برای صفت زنا (الزّانیة و الزّانی) در مبتداست و زنا به مثابه شرط است(2). از سوی دیگر نه سنگسار کردن بخشی از پیری و نه پیری سبب رجم است. آری تنها دلیلی که ورود «فا» بر جمله «ارجموهما» را توجیه می‏کند، دروغ بودن این روایت است.
گذشته از کاستیهای پیشگفته، روایتی از امام علی علیه‏السلام هست که با آیه بودنِ حکم رجم مخالف است و آن را کاملاً زیر سؤال می‏برد. گزیده روایت این است:
هنگامی که امام علی علیه‏السلام خواست زنی را به نام شراحة الهَمْدانیّة که مرتکب زنای محصنه شده بود، سنگسار کند، فرمود:
«اجلدها بکتاب اللّه‏ و ارجمها بسنّة رسوله.»(3)
او را بر اساس کتاب خدا (قرآن) تازیانه بزن و بر طبق سنّت پیامبرش صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و ابوموسی نیز آنها را قرائت کرده‏اند.
ما از آوردن متن این سوره‏ها خودداری می‏کنیم(1) و توجّه خوانندگان گرامی را به نقد عالمانه مرحوم بلاغی از این به اصطلاح سوره‏ها جلب می‏کنیم:
الف ـ سوره خلع:
1ـ به این راوی نمی‏گوییم که این کلام با بلاغت و سیاق قرآن شباهت ندارد و با او در این‏باره از در مسامحه و سهل‏انگاری وارد می‏شویم(2).
2ـ ولی از وی می‏پرسیم: آیا (از نظر ادبی) ترکیب «یفجرک» درست است؟
3ـ این کلمه چگونه متعدّی می‏شود؟
4ـ با توجّه به این‏که کلمه «خلع» با بتها تناسب کاربردی دارد (کاربرد آن را در این‏جا چگونه توجیه می‏کنید) و چگونه این اشتباه اصلاح می‏شود؟
ب ـ سوره حفد: با توجّه به سهل‏انگاری پیشین از راوی این سوره هم می‏پرسیم:
1ـ معنای «الجدّ» در این سوره کدام‏یک از این مفاهیم است: عظمت، بی‏نیازی یا نقطه مقابل هزل و شوخی؟ یا این‏که پردازشگر آن (شعری سروده و در قافیه‏اش درمانده است و) نیاز سجع و قافیه، او را از آوردن این کلمه ناگزیر کرده است؟
2ـ چه نکته‏ای در آوردن کلمه «ملحق» هست؟
3ـ چه تناسبی میان ترس مؤمن و الحاق عذاب الهی به کافران وجود دارد؟ بلکه برعکس، تعلیل صحیح این است که گفته شود: مؤمن نباید از عذاب الهی بهراسد، چرا که (طبق این سوره!) عذاب پروردگار بر کافران نازل می‏شود.
5ـ توحید مصاحف و تحریف: محدّث نوری با استناد به کتاب دبستان المذاهب،ده خود به شمار می‏آورد. با این حال گفته است که هیچ اثری از این منقول را در کتابهای شیعه نیافته است. شگفتا از صاحب دبستان المذاهب! او این ادعا(ی دروغین) را از کجا آورده و به شیعه نسبت داده است؟ در کدامین کتاب شیعه این سخن ناسَخته را یافته است؟ ولی جای شگفتی نیست چرا که شِنشِنة أعرِفُها من أخزم(1). مانند این سخنان سراپا دروغ را به شیعه زیاد نسبت داده‏اند و در کتاب ملل و نحل شهرستانی و مقدّمه ابن خلدون، نمونه‏های آن موجود است. سپس مرحوم بلاغی بدین مناسبت فصلی نوین می‏گشاید که توجّه شما را به گزیده‏ای از آن جلب می‏کنیم:

تحریف قرآن از دیدگاه امامیّه

مرحوم بلاغی در زیر این عنوان، دیدگاه گروهی از اندیشه‏ورانِ سترگِ امامیّه را مانند: شیخ صدوق، شیخ مفید، سیّد مرتضی، شیخ طوسی، کاشف الغطاء، قاضی نوراللّه‏ شوشتری، شیخ بهایی(1) و ... آورده و همه آنان بر این باورند که قرآن کنونی، همان قرآنی است که بر پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرود آمده است؛ نه چیزی از آن کاسته شده و نه چیزی بدان افزوده شده است. آن‏گاه روایاتی را که محدّث نوری برای اثبات تحریف قرآن به آنها استناد کرده است، گزیده و گویا از دو دیدگاه بررسی می‏کند و در پایان توجیهی خردمندانه برای آنها بیان می‏نماید:
1ـ بررسی متنی: شماری از این روایتها دروغ است و بخش دیگری پس از تأویل، سر از تنافی و تعارض درمی‏آورد.
2ـ بررسی سندی: سند روایات تحریف قرآن به افراد انگشت‏شماری می‏رسد که دانشمندانِ علم رجال، آنان را بشدّت تضعیف و جرح کرده‏اند، زیرا آنان را با لقبهایی مانند: ضعیف الحدیث، فاسد المذهب، مضطرب الحدیث و المذهب، کذّابٌ متّهمٌ، معروفٌ بالوقف، اشدّ النّاس عداوةً للرّضا علیه‏السلام کان غالیا کذّابا، ضعیفٌ لا یُلتَفت الیه، فاسد الرّوایة و ... یاد کرده‏اند.
اگر از سر تسامح و سهل‏انگاری این روایتها را بپذیریم، باید با استفاده از راهنمایی دیگر روایات، مضمون آنها را به یکی از شیوه‏های زیر توجیه کنیم:
ـ مضمون این روایات، تفسیر، تأویل و یا بیان برای آیاتی باشد که یقینا با عمومشان این موارد را دربرمی‏گیرند، چرا که هرکدام از این موارد، روشنترین و شایسته‏ترین مصادیقِ حکمِ فراگیر آیات هستند.
ـ مصداقهای موجود در این روایات را مصداق ویژه حکم عامِ آیه بدانیم.
ـ مصادیق تصریح‏شده در روایات را شأن نزول آیات بدانیم.
ـ مصداقهای پیشگفته را مراد و منظور (تفسیر) الفاظ مبهم در آیات بدانیم.
بر این اساس، روایاتی که در آنها عباراتی مانند: «إنّه تنزیل»، «نزل به جبریل» آمده است، بر یکی از سه مورد پیشین بار می‏شود، همان‏گونه که جمعِ میان روایات، گواه آن است؛ آن‏سان که تحریف در این روایات بر تحریف معنوی حمل می‏شود. شاهد این سخن، مکاتبه امام پنجم علیه‏السلام با سعدالخیر در روضه کافی است که در بخشی از آن به این مطلب تصریح کرده است:
«و کان من نَبْذِهم الکتابَ أن أقاموا حروفه و حَرَّفوا حدوده.»(1)
از این رو، پاسخ استدلالهایی که بر تحریف قرآنِ کنونی به‏وسیله اضافاتی که در مصحف علی علیه‏السلام یا ابن مسعود بوده، این است که آن اضافات، جزء آیات قرآن نبوده، بلکه صرفا اضافاتی تفسیری بوده است.
برخی خواسته‏اند وجود مصحف حضرت فاطمه علیهاالسلام در نزد امامان و نیز پذیرفته‏نشدن مصحف حضرت علی علیه‏السلام از سوی شورای توحید مصاحف را دلیل تحریف قرآن بدانند.
مرحوم بلاغی در ردّ این پندار بر آن است که اضافات مصحف حضرت علی علیه‏السلام ، توضیحات تفسیری بوده است و برای این منظور به سخن حضرت علیه‏السلام استشهاد می‏کند که فرمود:
«لقد جئتهم بالکتاب کَمَلاً مشتملاً علی التّنزیل و التّأویل.»(2)
من قرآن را به‏طور کامل که دربردارنده تنزیل و تأویل است برای آنان آوردم.
درباره مصحف حضرت فاطمه علیهاالسلام نیز باید گفت که کتاب حدیثی بیش نیست که درباره اسرار دانش است و شماری از روایات اصول کافی، باب صحیفه و مصحف و جامعه این مطلب را بیان می‏کند. امام صادق علیه‏السلام نیز در یکی از روایات فرموده است:
«ما فیه من قرآنکم حرف واحد.»
حتّی یک حرف از قرآن در مصحف حضرت فاطمه علیهاالسلام نیست.
سپس مرحوم بلاغی می‏افزاید: من نیز بر این باورم که مصحف پیشگفته دربردارنده چیزی از قرآن نیست، همان‏گونه که در روایات صحیح و حسن بر این مطلب تأکید شده است. وی در پایان این فصل، روایاتی را که در آنها امامان علیهم‏السلام مصداقهایی را به‏عنوان تفسیر و بیان برای آیات آورده‏اند، ذکر می‏کند و آن‏گاه نتیجه می‏گیرد روایاتی که محدّث نوری برای اثبات تحریف به آنها استناد کرده، ضعیف و غیرقابل اعتناء هستند.
ادامه دارد

پی نوشت ها:

1. برای آشنایی با زندگی ایشان، بنگرید به: آقا بزرگ تهرانی، طبقات اعلام الشیعة (نقباء البشر)، ج3، ص916.
2. همان منبع، ج2، ص776.
3. میرزا محمّدعلی مدرّس، ریحانة الأدب، ج1، ص42-41؛ کفایة الأصول، چاپ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، مقدمه.
4. میرزا محمّدعلی مدرّس، ریحانة الأدب، ج1، ص54-52.
5. شیخ عبّاس قمی، الکنی و الألقاب، ج3، ص224-223.
6. سیّدمحسن امین، اعیان الشیعة، ج10، ص157.
1. کلینی، کافی، ج1، ص26، روایت29؛ محمّدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج71، ص307، روایت84.
2. برای آگاهی بیشتر، بنگرید به: آقابزرگ تهرانی، نقباء البشر، ج1، ص326-323؛ محمّدرضا حکیمی، بیدارگران اقالیم قبله، ص213-177؛ توفیق الفکیکی، زندگینامه و ویژگیهای مرحوم بلاغی؛ مقدمه الهدی الی دین المصطفی اثر مرحوم بلاغی.
1. بلاغی، آلاء الرّحمن فی تفسیر القرآن، ص3.
1. بلاغی، آلاء الرّحمن فی تفسیر القرآن، ص3.
1. اعراف/58.
2. نجم/4-2.
3. فتح/29.
4. احزاب/40.
5. قلم/4.
1. اعراف/157.
2. احزاب/46-45.
3. اسراء/9.
4. اسراء/88.
1. هود/14-13.
2. یونس/38.
3. بقره/24-23.
1. صف/8.
2. .Genesis
1. آنچه در اواخر سوره بقره آمده است، تناسب چندانی با ادعای مرحوم بلاغی ندارد.
2. Exodus
3. برخی از این داستانها با منبع اصلی آنها تطبیق و روشن شد که مرحوم بلاغی در زبان انگلیسی و تطبیق ادیان و نیز بر علوم و معارف قرآن تسلطی ژرف داشته است، چرا که نقاط ضعف را دقیقا روشن و آیات قرآن را درباره نقطه ضعفهای عهدین آورده است. او در دو کتاب گرانسنگ دیگرش: «الهدی إلی دین المصطفی» و «الرّحلة المدرسیّة» این تطبیق را به شیوه زیبایی، بویژه در کتاب دوم به انجام رسانده است. برای آگاهی بیشتر درباره منابع خارجی این تحقیق، بنگرید به:
1ـ کتاب مقدّس، چاپ دارالسلطنه لندن، سال1947م.
2ـGood News Bible, Todays English Version, United Bible Societies, Printed in Korea, 1992.
1. اسراء/9.
2. نساء/82.
3. اثر اندیشه‏ور توانا رحمة اللّه‏ هندی از علمای هندوستان. کتاب پیشگفته برآیند مناظره نامبرده با یکی از کشیشان انگلیسی در دوران استیلای انگلستان بر سرزمین هند است. محور بحثهای
کتاب، نقاط تنش اسلام و مسیحیت است. برای آگاهی بیشتر به خود کتاب مراجعه فرمایید، چرا که کتابی خواندنی و دلکش است. مرحوم آیة اللّه‏ العظمی خویی در البیان، ص284، پانوشت نخست، این کتاب را چنین می‏ستاید: «کتاب جلیل نافع جدّا».
1. مقصود از تعبیر بالا، توهین به تورات و یا نپذیرفتن پدیده نسخ در آن نیست، چرا که تورات یکی از کتابهای مقدس آسمانی است و احترام آن ـ در صورت وجود نسخه اصلیش ـ بر هر انسان موحدی فرض است، بلکه مقصود ما تورات تحریف شده است. البته یهود و نیز مسیحیت برآنند که نسخ در تورات و انجیل راه ندارد. با این وصف، تنها توجیه تناقضهای این دو کتاب، محرَّف بودن آنهاست.
2. سفر لاویان، باب18، آیه16 و باب20، آیه21. و نیز بنگرید به:
sexual pragtices ch.18, v.16th LEVITICUS, Forbidden
3. سفر تثنیه، باب25، آیه11ـ5 و نیز بنگرید به:
DEUTERONOMY, Duty to a Dead Berother, ch.25, vs.5-11.
1. محمّدجواد بلاغی، آلاء الرّحمن، ج1، ص14؛ الهدی إلی دین المصطفی، ج1، ص260.
2. سفر اعداد، باب31.
3. Good News Bible, "The Holy War against Midian", ch.31.
نیز برای آگاهی بیشتر می‏توانید به الهدی إلی دین المصطفی و الرحلة المدرسیة، هر دو از مرحوم بلاغی مراجعه فرمایید. البته انجیل هم در این باره از کاستی مبرّا نیست و مرحوم بلاغی مواردی از کاستیهای اناجیل را در دو کتاب پیشگفته آورده است.
1. انجیل متّی، باب5، آیه41ـ39.MATTHEW 5, Teaching about Revenge
2. حجر69ـ94.
3. صف/9.
4. روم/3ـ1.
1. مسد/5ـ3. این آیات درباره ابولهب، عموی نابکار پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم است که در دنیا به سزای اعمال ننگینش رسید و با شرک و کفر از دنیا رفت.
2. انجیل متّی، باب17، آیه23.
3. همان، باب 28، آیه 66ـ35 و باب 28، آیه 7ـ1، از این آیات چنین بر می‏آید که عیسی علیه‏السلام ، یک روز و دو شب در قبر بوده است.
1. حجر/9.
2. قیامت/17.
1. آخرین کتابی که در این‏باره نگارش یافته و تحریف قران را از زوایای گوناگون بررسی کرده، صیانة القرآن من التّحریف، نوشته آیت اللّه‏ محمّدهادی معرفت است. نیز حقائق هامّة، از سیّد جعفر مرتضی عاملی و اکذوبة تحریف القرآن، از رسول جعفریان در این‏باره، خواندنی و ممتع‏اند.
2. بیّنه/1.
3. آلاء الرّحمن، ص21ـ19. در صفحات آینده اختلافِ الفاظ و اضطراب این نقل، یاد خواهد شد.
4. گرچه عبارت بالا در متن پیشگفته نیست، ولی در نقلهای دیگری آمده است.
1. ستمگرانه از این باب که: 1ـ چنین آیه‏ای در قرآن نبوده و نیست. 2ـ این حکم، تنها ویژه پیرمرد و پیرزن نیست، چرا که اگر جوانی هم، چه مرد و چه زن، مرتکب زنای محصنه شد، به اجماع مسلمانان، مشمول همین حکم خواهد بود.
1. نور/2.
2. تقدیر آیه چنین است: الّتی تزنی و الّذی یزنی فاجلدوا ... أی من زنی من النّساء و من زنی من الرّجال فاجلدوا ... .
3. این روایت در منابع اهل سنّت مانند: صحیح‏بخاری، مسنداحمد، سنن‏نسایی و ... و در منابع شیعی مانند: بحار الانوار، وسائل الشّیعة، من لایحضره الفقیه، تهذیب، و مستدرک الوسائل آمده است.
1. برای آگاهی از متن این دو سوره بنگرید به: محمّد جواد بلاغی، آلاء الرّحمن، ج1، ص23.
2. بدین معنا که راوی هم از نارسایی پیشگفته آگاه است.
1. مصراعی از یک بیت شعر است که در زبان عربی ضرب المثل است. داستان آن چنین است:
ابواخزم طایی پسری به‏نام اخزم داشت که پدر را می‏آزرد. هنگامی که اخزم درگذشت، پسرانش پدر بزرگشان را به سان پدر می‏آزردند تا این‏که روزی به او یورش بردند و او را زخمی و خون آلود کردند. پدربزرگ هنگامی که این برخورد را از نوه‏هایش دید، گفت:
إنّ بَنیَ ضرّجونی بالدّم شِنشِنَةٌ أعرفها مِن أخزم***
پسرانم مرا خون‏آلود کردند. این، خویی است که از اخزم (به‏ارث برده‏اند و آن را) به‏یاد دارم.
1. شکل سازمان‏یافته و کاملتر این دیدگاهها را در صیانة القرآن من التّحریف از آیة‏اللّه‏ معرفت مطالعه فرمایید.
1. کلینی، روضه کافی، ج8، ص53، ح16.
2. گرچه مرحوم بلاغی این سخن را از نهج البلاغه و دیگر منابع به امام علی علیه‏السلام نسبت می‏دهد، ولی به‏رغم تلاش نگارنده، اثری از آن در منبع پیشگفته و دیگر منابع دست اول یافت نشد. آری در بحار الانوار، ج93، ص126ـ125 به بیان دیگری آمده است.

مقالات مشابه

بررسی تطبیقی روش و قواعد تفسیری علامه بلاغی و بنت الشاطی

نام نشریهپژوهش‌های تفسیر تطبیقی

نام نویسندهسیدعبدالرسول حسینی‌زاده, فاطمه احمدی‌نژاد

آلاء الرحمن فی التفسير القرآن

نام نویسندهعلی رفیعی