آشنایی با اندیشهوران بزرگ و آثاری که از خود به یادگار گذاشتهاند، بهسان مشعلی فروزان فراراه پویندگان دانش است، چرا که پژوهش پیشینیان الهامبخش تحقیقات آیندگان است. از این رو، ایجاد پیوند میان این بزرگمردان میدان علم و عمل و نسلهای آینده ضروری است. بر این اساس، نشریه حاضر از شماره نخست خود، بخشی را به این مهم و زیر نام کتابشناسی اختصاص داد. در این شماره نیز با بزرگمردی از «بیدارگران اقالیم قبله» و اثر گرانسنگ تفسیری او، آلاء الرّحمن فی تفسیر القرآن آشنا میشویم.
بدین سان نوشتار زیر در دو بخش سامان یافته است:
1ـ نگاهی گذرا به زیستنامه بلاغی.
2ـ آشنایی با آلاء الرّحمن فی تفسیر القرآن.
آیة اللّه شیخمحمّدجواد بلاغی نجفی بهسال1282 ه .ق در خانوادهای دینمدار و دانشدوست و ادبپرور در نجف اشرف دیده به جهان گشود. خاندان بلاغی از قبیله معروف ربیعه و از قدیمیترین خانوادههای دانشپژوه نجف هستند. وی پس از فراگیری بخشی از درسهای سطح در زادگاه خود، در سال1308 ه .ق به کاظمین هجرت و همانجا ازدواج کرد. سال1312 ه .ق به نجف بازگشت و در شمار شاگردان شیخمحمد طه نجف(1)آقارضا همدانی(2)، آخوند خراسانی(3) و سیّدمحمّد هندی در آمد. مرحوم بلاغی در سال 1326 ه .ق به سامرّا هجرت کرد و همراه دیگر همدرسان خود از جمله شیخآقابزرگ تهرانی(4) در درس میرزامحمّدتقی شیرازی(5) (میرزای دوم) به مدت ده سال شرکت و همانجا چند جلد کتاب تألیف کرد. سپس به کاظمین برگشت و در آن شهر پشتیبان و مشوّق دانشمندان برای استقلال عراق از سلطه استعمار پیر انگلیس بود. در حقیقت او در دو جبهه فرهنگی و فیزیکی در جهاد بر ضدّ انگلیس شرکت فعّال و چشمگیر داشت. از جمله همرزمان او در جهاد مردم عراق علیه انگلیس در شهر کاظمین، شیخمهدی خالصی بود(6).
مرحوم بلاغی سپس به نجف اشرف بازگشت و در کرسی اجتهاد، تألیف و تدریس پرتو افشانی کرد. رهآورد این تلاش پیگیر، پرداختنِ دهها اثر ارزشمندِ پژوهشی و پرورش شاگردانی شایسته و اندیشهور بود که هر یک پس از رسیدن به قلههای کمال علمی و عملی در فضایی از جهان اسلام بویژه ایران و عراق، عطر افشانی کردند و بهسان مشعلهایی فروزان، راه را برای حقپویان روشن کردند. برخی از شاگردان این اندیشمند ترگ عبارتند از: حضرات آیات عظام خویی، میلانی، مرعشی نجفی و علاّمه طباطبایی. خلوص نیّت و عمل بلاغی تا آنجا بود که نامش را بر روی آثارش نمینوشت و هر گاه سبب این کار را از او میپرسیدند، پاسخ میداد:
«من جز دفاع از حقّ، قصد دیگری ندارم. از این رو، فرقی ندارد نام من یا کس دیگری بر روی این آثار نوشته شود.»
اما، دانشدزدان بیمایه سرانجام او را وادار کردند که نامش را روی آثارش بنویسد.
مرحوم بلاغی علاوه بر زبان عربی به زبانهای عبری، فارسی و انگلیسی تسلط داشت. از این رو، دامنه پژوهش و استفاده او از اندیشه دیگر اندیشهوران، گسترده بود. از سوی دیگر، ایشان ادیبی بزرگ و شاعری نوعآور بود، امّا با این همه، مردی خاکسار و فروتن بود. نیازهای روزمره خانوادهاش را خود برطرف میکرد و از نظر اخلاق، انسانی پاکنیّت انتقادپذیر، متواضع، زاهد و تلاشگر بود. آری بلاغی عالمی ربّانی و زمانشناس و حقیقتا از مصداقهای برجسته «العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس»(1) بود. سرانجام پس از یک عمر تلاش پیگیر و اخلاص و تقوا در شعبان 1352 ه .ق رخ در نقاب خاک کشید و روح سترگش به ملکوت اعلی پیوست؛ روحش شاد و راهش پر رهرو باد(2).
آلاء الرّحمن فی تفسیر القرآن، تراوش خامه اندیشهور سترگ، مرحوم آیة اللّه شیخ محمّدجواد بلاغی است. افسوس که اجل به مفسر گرانسنگ مهلت نداد تا کتاب ارزشمند خویش را به پایان رساند؛ از این رو، فقط سورههای حمد، بقره، آل عمران، نساء تا آیه 57 و آیه ششم از سوره مائده را در برمیگیرد.
این تفسیر دو جلد است که چاپ دوم آن را در یک مجلّد، مکبتة الوجدانی در قم نشر داده است. تاریخ چاپ، تیراژ و... آن نامعلوم است، چرا که ناشر محترم برای کتاب، شناسنامهای تدوین نکرده است. به هر روی، ویژگیهای این چاپ چنین است: جزء نخست 392 صفحه است که 49 صفحه آن در بردارنده پیشگفتار ارزشمندی است که مرحوم بلاغی آن را بر تفسیرش نگاشته است. از آنجا که این مقدمه بسیار سودمند و پربار است، به طور مستقل به معرفی آن میپردازیم. فهرست آثار مؤلف نیز ضمیمه این جزء است (ص384 و 385). نیز تفسیر سورههای حمد، بقره و آل عمران در این جزء آمده است. جزء دوم تفسیر در 149 صفحه سامان یافته است که حاوی 56 آیه نخست از سوره نساء و آیه 6 از سوره مائده است. مجموع این دو جزء تفسیر، 541 صفحه است.
این پیشگفتار در 49 صفحه، دارای چهار فصل و یک خاتمه است. پرباری و غنای این مقدمه ما را بر آن داشت تا فصلی جداگانه را به معرفی آن ویژه کنیم، چرا که بهرغم حجم اندک، از مطالب بسیار مهم و فصول ممتعی درباره علوم قرآن برخوردار است.
مفسر محترم در آغاز این فصل، اعجاز را چنین تعریف کرده است:
«المعجز هو الّذی یأتی به مدّعی النبوّة بعنایة اللّه الخاصّة خارقا للعادة و خارجا عن حدود القدرة البشریّة و قوانین العلم و التعلّم لیکون بذلک دلیلاً علی صدق النبی و حجته فی دعواه النبوة و دعوته. مولف آن گاه چگونگی گواهی معجزه بر راستگویی آورنده اش را بیان می کند:
هرگاه مدعی پیامبری، انسانی ظاهر الصلاح، معروف به امانداری، راستگویی و درست کرداری باشد و دعوتش مخالف عقل نباشد، معجزه به دست او پدید خواهد آمد و اگر فاقد این شرایط باشد و اعجاز نماید و مورد عنایت و توجه ویژه الهی باشد، به منزله برانگیختن مردم به سوی جهل و نادانی است و این، کاری ناپسند و زشت است و انجام کار زشت از سوی خداوند، محال و ناممکن است.»(1)
وی سپس حکمت گوناگونی معجزه در عصرهای ارسال رسل را بر میرسد و فلسه آن را تفاوت مردم هر عصری نسبت به عصر دیگر از نظر دانش و مألوفات آنان میداند؛ مثلاً در زمان حضرت موسی علیهالسلام جادوگری در میان مردم اهمیت ویژهای داشت و آن حضرت نیز با سلاح سحر وارد میدان تبلیغ دین الهی شد. نیز در زمان حضرت عیسی علیهالسلام ، دانش پر اهمیت آن عصر، دانش پزشکی بود که عیسی علیهالسلام نیز با برترین شکل آن (زنده کردن مردگان، شفای نابینایان مادرزاد و...) دین الهی را به مخاطبانش ابلاغ کرد.
نکته دیگری که مفسر در این فصل بدان میپردازد این است که چرا قرآن برای عربزبانان، اعجاز و مانندناپذیر است؟ وی آنگاه مینویسد:
معارف عربِ آن روز در ادبیات عرب منحصر میشد و جامعه آن روز آنان از علومی که نیازمند دانش و کاوش باشد، تهی بود. از این رو، اگر اعجازی غیر از قرآن برای آنان آورده میشد از پذیرش آن سرباز میزدند، زیرا آن را نتیجه جادو و یا مهارت دیگر انسانها در کشورهای پیشرفته آن زمان تلقی میکردند.
مفسر محترم این عنوان را ضمن پنج مطلب، بررسی و به وسیله خود قرآن ثابت میکند که قرآن با دیگر معجزههای الهی تفاوت دارد.
1ـ خود قرآن بیانگر ادعای نبوّت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم است. آیات زیر، این حقیقت را بروشنی نشان میدهد:
الف) «قل یا أیّها النّاس إنّی رسول اللّه إلیکم جمیعا»(1)
بگو: ای مردم، من پیامبر خدا به سوی همه شما هستم.
ب) «ماضلّ صاحبکم و ماغوی و ماینطق عن الهوی إن هو إلاّ وحی یوحی»(2)
یار شما نه گمراه شده و نه در نادانی مانده؛ و از سر هوس سخن نمیگوید. این قرآن جز وحی که بر او نازل میشود، نیست.
2ـ قرآن با صراحت تمام به پیامبری حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم گواهی میدهد، بهگونهای که هیچ نیازی به راهنمایی عقل و دفع شبهات از این مطلب نیست:
الف) «محمّد رسول اللّه و الّذین معه أشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم»(3)
محمّد پیامبر خداست و کسانی که با او هستند با کافران سختگیر (و) با همدیگر مهربانند.
ب) «ماکان محمّد أبا أحد من رجالکم و لکن رسول اللّه و خاتَمَ النّبیّین»(4)
محمّد پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست، ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است.
3ـ قرآن، آشکارا اعلام میکند که مدّعی پیامبری (حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم ) دارای کمالات لازم برای نبوت است و او را به سبب شایستگی و اخلاق نیکویش میستاید:
الف) «و إنّک لعلی خُلُق عظیم»(5)
و تو اخلاق عظیم و برجستهای داری.
ب) «یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر»(1)
(پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ) آنان را به نیکی فرمان میدهد و از ناشایستگی باز میدارد.
ج) «إنّا أرسلناک شاهدا و مبشّرا و نذیرا و داعیا إلی اللّه و سراجا منیرا»(2)
ای پیامبر ما تو را گواه و مژدهرسان و هشدار دهنده فرستادهایم و نیز دعوتگر به سوی خداوند به اذن او، و همچون چراغی تابان.
4ـ قرآن خود، موانع را از سر راه رسالت و نبوّت برداشت، زیرا عناصر دعوت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و اصول و معارف و قوانین جاری آن را، از مسائل عرفانی و اخلاقی تا مسائل اجتماعی و سیاسی، معقولانه بیان کرد، بدین سان هیچ گونه تنشی میان عقل و دینِ اسلام وجود ندارد و هیچ مانعی بر سر راه نبوت و رسالت نیست. پژوهش در آیات قرآن، بیانگر وجود عناصر پیشگفته است:
«إنّ هذا القرآن یهدی للّتی هی أقوم»(3)
بیگمان این قرآن به آیینی که استوارتر است، راه مینمایاند.
5ـ قرآن مجید افزون بر مطالب پیشین، بشر را به هماوردی و تحدّی فراخوانده است. چگونگی و مراحل این هماوردخواهی در آیات زیر نمایان است:
«قل لئن اجتمعت الإنس و الجنّ علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن لایأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا»(4)
بگو اگر انس و جنّ گرد آیند تا نظیر قرآن را بیاورند، مانند آن را نخواهند آورد، هر چند برخی از آنان پشتیبان برخی (دیگر) باشند.
«أم یقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم من دون اللّه إن کنتم صادقین فإن لمیستجیبوا لکم فاعلموا أنّما أنزل بعلم اللّه»(1)
یا میگویند: «این (قرآن) را به دروغ ساخته است.» بگو: «اگر راست میگویید: ده سوره برساخته همانند آن بیاورید و غیر از خدا هر کس را میتوانید فراخوانید». پس اگر شما را اجابت نکردند، بدانید که آنچه نازل شده است، به علم خداست.
1ـ «أم یقولون افتراه قل فأتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون اللّه إن کنتم صادقین»(2)
یا میگویند: «آن را به دروغ ساخته است». بگو: «اگر راست میگویید، سورهای مانند آن بیاورید، و هر کس را جز خدا میتوانید، فراخوانید».
2ـ «و إن کنتم فی ریب ممّا نزّلنا علی عبدنا فأتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداءکم مِن دون اللّه إن کنتم صادقین فإنْ لمتفعلوا و لنتفعلوا فاتّقوا النّار الّتی وَقودها النّاس و الحجارة ...»(3)
و اگر در آنچه بر بنده خویش فرو فرستادهایم، شک دارید، اگر راست میگویید سورهای همانند آن بیاورید و گواهان خود را ـ غیر از خدا ـ فراخوانید. و اگر چنین نکردید ـ و هرگز نخواهید کرد ـ از آتشی که سوخت آن مردمان و سنگها هستند، بپرهیزید. مرحوم بلاغی در ادامه می نویسد:
آثارشان اعمّ از نظم و نثر ثبت و ضبط میشد. این در حالی است که مخالفان اسلام ـ چه در قلمرو حکومتهای اسلامی و چه خارج از آن ـ ندای تحدّی قرآن را بارها و بارها شنیدهاند.
افزون بر این، منافقان و دورویانِ عربزبان به عنوان مخالفان اسلام از آغاز بعثت تاکنون از هیچ تلاشی برای ضربه زدن به قرآن و اسلام فروگذار نکردهاند. افسانه غرانیق نمونهای از کینه بیپایان منافقان به قرآن است. آنان، چنان این اسطوره را پرداختند و تبلیغ کردند که در بسیاری از کتابهای محدّثان و مفسّران برای خود جایی بازکرد. (ولی با این همه، کاری از پیش نبردند، چرا که: «و اللّه متمّ نوره و لو کره الکافرون»(1).
الف) اعجاز تاریخی قرآن و جایگاه تورات در این زمینه: مرحوم بلاغی شش گونه از اعجازهای قرآن را در این مورد نام برده و آنها را با تورات سنجیده و ناسَختیگهای تورات را در اینباره نشان داده است. فهرست تطبیقی این موارد در قرآن و تورات، چنین است:
1ـ نهی آدم علیهالسلام از خوردن میوه درخت بهشتی.
قرآن: اعراف/19، طه/115، 117، 120، 121.
تورات: سِفر پیدایش(2)، فصل3.
2ـ تردید ابراهیم علیهالسلام درباره وعده الهی، که آیا سرزمین سوریه را به وی خواهد داد یا خیر؟
قرآن: اواخر سوره بقره(1).
تورات: همان: فصل15.
3ـ آمدن فرشتگان به نزد ابراهیم علیهالسلام برای مژده دادنِ تولّد اسحاق و آگاه کردنِ او از نابودی قوم لوط و سخنشان با لوط.
قرآن: هود/83-69، ذاریات/37-24.
تورات: همان، فصل 19-18.
4ـ گفتوگوی خداوند با موسی علیهالسلام از طریق درخت. توراتِ کنونی میگوید: خداوند رسالتِ موسی علیهالسلام را با آموزشِ دروغ به او آغاز کرد؟!
قرآن: طه/46-9، نمل/12-7، قصص/35-29.
تورات: سِفر خروج(2)، فصل 3.
5ـ داستان هارون علیهالسلام و سامری. تورات رایج میگوید: هارون خود، گوسالهای برای انحراف بنیاسرائیل از مسیر توحید ساخت و آنان را به پرستش آن فراخواند؟!
قرآن: طه/101ـ83، اعراف/154ـ148.
تورات: همان، فصل 32(3).
ب) اعجاز استدلالی قرآن: پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در دورانی برانگیخته شد که تاریکی جهل، جهان آن روز را فراگرفته بود. شبه جزیره عربستان به لحاظ دوری از تمدّن هر چند ناقصِ آن روز، تاریکتر از دیگر منطقههای جهان بود. در آن تاریکخانه نادانی و خرافات، خداوند بر او کتابی فرو فرستاد که لبریز از استدلال و برهان بر مهمترین و بهترین دانشهاست، مانند: وجود خدا، صفات او نظیر دانش، توان، یگانگی و نیز معاد جسمانی و وحی بودنِ قرآن و راستگویی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در دعوتش. این استدلالها چنان قوی است که از دیدگاه عرفانی، ادبی خدشه ناپذیر و از کاستی اختلاف و تناقض به دور است.
مرحوم بلاغی آن گاه برخی کاستیهای عهدین را یادآوری نموده و در پایان، خوانندگان را به دو کتاب ارزشمندش الهدی إلی دین المصطفی و الرّحلة المدرسیّة رهنمون ساخته است.
ج) اعجاز قرآن در دوری از کژی و ناراستی: قرآن با سرفرازی تمام صلا میدهد:
«إنّ هذا القرآن یهدی للّتی هی أقوم»(1)
قطعا این قرآن به (آیینی) که خود پایدارتر است، راه مینماید.
«أفلا یتدبّرون القرآن و لو کان من عند غیر اللّه لوجدوا فیه اختلافا کثیرا»(2)
آیا در (معانی) قرآن نمیاندیشند؟ اگر از جانب غیر خدا بود قطعا در آن اختلاف بسیاری مییافتند.
این در حالی است که قرآن به همه زوایای زندگی بشر نظر دارد و در همه آنها نیز با بهترین و پایدارترین روش به بهترین و بالاترین هدفها صعود کرده است. این همه از یک انسان عادی و مکتب نرفته آن هم در فضایی مانند حجاز، که حتی از مظاهر تمدنِ ناقص آن روز بکلی محروم بود، برنمیآید، مگر آنکه با منبع غیبی در ارتباط باشد. اگر از این دیدگاه به کتب عهدین نگاه کنیم، بویژه در انجیلهای چهارگانه، به موارد بسیاری از کژی و تناقض بر میخوریم.
مؤلف محترم آن گاه خوانندگان را به کتابهای اظهار الحق(3)، الهدی و الرّحلة المدرسیّة برای آگاهی بیشتر ارجاع میدهد.
د) اعجاز قرآن در قانونگذاری عادلانه: یکی دیگر از وجوه اعجاز قرآن، نظام قانونگذاری برای زندگی دنیایی انسان (که مزرعه آخرت است)، میباشد. حوزه این قانونگذاری از نهاد خانواده تا اداره همه گیتی است، آن گونه که همه انسانها در پرتو عمل به این قانونها، به حیات معقول دست یابند. امّا تورات کنونی، که یهودیان هزاران سال است آن را به عنوان کتاب مقدّس و وحی الهی به نسلهایشان میآموزند، قانونهایی دارد که با فطرت سلیم بشری کاملاً مخالف است. برخی از این قوانین ستمگرانه(1) چنین است:
هر گاه شوهری از دنیا برود و فرزندی نداشته باشد، ازدواج با بیوه او بر دیگر برادرانش، در صورت داشتن برادر، حرام است(2).
ولی این قانون در بخش دیگر تورات(3) تحریف شده است، چرا که آن را روا میداند و اگر برادر میّت نخواهد با بیوه برادرش ازدواج کند، بیوه برادرش به بزرگان بنیاسرائیل شکایت میبرد. اگر برادر میت در آنجا نیز بر تصمیم خود پافشاری کرد، بیوه برادرش جلو میآید و در برابر شیوخ، کفش او را از پایش در میآورد و بر صورتش آبِ دهان میاندازد و سپس جیغ میکشد. از آن پس، خانواده میّت در میان بنیاسرائیل، «خانه فشکنده» نامیده میشود(1).
یکی دیگر از قوانین ظالمانه تورات کنونی، کشتار زنان و کودکان در جنگ است. تورات در این باره از قول موسی علیهالسلام نقل میکند که پس از پیروزی در جنگ با مدیَنیان، به لشکریانش فرمان داد تا کودکانِ پسر و زنان بیوه را بکشند، ولی دوشیزگان را برای خود نگاه دارند(2) و شگفت انگیز این جاست که توراتِ چاپ جدید، این جنگ را، جهاد بر ضد مدیَنیان میداند و شگفتآورتر آن که، عبارت پیشگفته را عنوانِ فصل قرار داده است!(3)
ه) اعجاز اخلاقی قرآن: خورشید قرآن در مشرقی طلوع کرد که آفاق آن بر اثر انبوه ضد ارزشها، تیره و تار بود. بحران ارزشها آنسان شدید بود که مردم قبایل را به ستوه آورده بود. صفتهایی مانند دادگری، نیکوکاری، انفاق، توبه، راستگویی، سعه صدر (دریادلی)، پاکدامنی، امانتداری، وفای بهعهد، خوشگمانی به دیگران، تجسّس نابجا از همنوعان و... واژههایی بودند که در دنیای آن روز و جامعه پیش از نزول قرآن جایگاهی نداشتند، ولی قرآن با تکیه بر این اصول اخلاقی برای همه دوران تاریخِ پس از نزول، انسانها را به سوی کمال مطلوب فراخواند. از این رو، کمتر سورهای از قرآن است که اینگونه صفات نیکو در آن مطرح نشده باشد. از باب نمونه به سورههای زیر مراجعه فرمایید:
نحل/92؛ فرقان/75ـ64؛ معارج/32ـ23؛ حجرات/12ـ10 و...
اما هر گاه بخواهیم از این دیدگاه به تورات و انجیل کنونی نگاهی بیفکنیم، درمییابیم که آموزههای اخلاقی تورات، ویژه بنیاسرائیل است، زیرا آنان امر شدهاند که فقط در میان نزدیکان خود دادگرانه حکم نمایند. از این رو تورات، آنان را از کینهتوزی درباره یهودیان بازداشته است.
انجیلهای رایج، با زهدفروشیِ افراطیشان از راه میانه بیرون رفتهاند، چرا که به پیروانشان میآموزند که اگر کسی یک سیلی بر گونه راست شما نواخت، گونه چپ خویش را نیز به سوی او برگردانید تا یک سیلی نیز بر او بزند یا میگویند: اگر کسی لباست را غصب کرد، ردایت را نیز در اختیارش بگذار و اگر کسی چیزی را از تو برد، آن را بازنسِتان!(1)
و) اعجاز قرآن در زمینه پیشگویی: قرآن، هنگامی از رویدادهای آینده خبر داد، که در عرف سیاستمداران امروز هم، خلاف کیاست و فراست دیپلماتیک است، زیرا از سویی مشرکان سرکش، یکّهتازان میدان بودند و از سوی دیگر، دعوت اسلامی بخوبی نضج نگرفته بود، چرا که سران شرک تلاش میکردند مسلمانان را آواره نمایند و فضایی از وحشت و ارعاب را حکمفرما کنند. با این حال، پیشگوییهای قرآن جامه عمل پوشید.
اینک نمونههایی از آیات الهی را که بیانگر این نوع اعجاز است، مرور میکنیم:
1ـ «فاصدع بما تؤمر و أعرض عن المشرکین إنّا کفیناک المستهزئین الّذین یجعلون مع اللّه الها آخر فسوف تعلمون»(2).
پس آنچه را بدان مأموری آشکار کن و از مشرکان رو برتاب، که ما (شرّ) ریشخندگران را از تو برطرف خواهیم کرد. هم آنان که با خدا معبودی دیگر قرار میدهند. پس بزودی (حقیقت را) خواهند دانست.
2ـ «هو الّذی أرسله بالهدی و دین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه و لو کره المشرکون»(3)
او کسی است که پیامبرش را با هدایت و آیین درست فرستاد تا آن را بر همه آیینها پیروز گرداند، اگر چه مشرکان را خوش نیاید.
3ـ «غُلِبَت الرُّوم فی أدنی الأرض و هم من بعد غَلَبهم سیغلبون فی بضع سنین»(4)
رومیان در نزدیکترین سرزمین شکست خوردند و(لی) پس از شکستشان، عرض چند سال، پیروز خواهند شد.
4ـ«سیصلی نارا ذات لهب و امرأته حمّالة الحطب فی جیدها حبل من مسد»(1)
بزودی در آتشی پر زبانه در آید و زنش، آن هیمهکش (آتشافروز)، بر گردنش طنابی از لیف خرماست.
انجیل متّی از میان انجیلهای چهارگانه، فقط یک خبر غیبی را برای مسیح علیهالسلام بیان میکند و آن اینکه عیسی علیهالسلام سه شبانهروز در دل زمین مدفون میشود(2)، ولی در اواخرش همین خبر را تکذیب میکند و بدین سان با دیگر انجیلها هماوا میشود(3).
مرحوم بلاغی در پایان این فصل مینویسد:
من به هنگام مقایسه دیگر کتابهایی که به وحی الهی منسوب هستند مانند برهمنان، بودائیان و ...، جز تورات و انجیل یهودیان و مسیحیان را در اختیار نداشتم وگرنه کتابهای آنان را نیز با قرآن مقایسه میکردم.
مفسر محترم در این فصل، گردآوری قرآن را ضمن پنج مطلب بررسی میکند. پیش از آن، تحریفناپذیری قرآن را بر میرسد و بر آن است که عواملی مانند: نزول تدریجی، اشتیاق روزافزون مسلمانان به حفظ قرآن و حافظه قوی آنان دست بهدست هم دادند تا بستری طبیعی و مناسب برای حفظ و نگهداری قرآن در سینه آنان فراهم گردد و بدینسان قرآن از گزند تحریف در امان ماند. در میان این عوامل، عنصر حفظ در عصر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم اهمیت بسزایی داشت، چرا که شعار اسلام و نشانه مسلمانی به شمار میرفت. بدینسان حافظ قرآن در پرتو آیات الهی، روشنبین و دقیقالنظر میگشت و با معارف، قوانین، درسهای اخلاقی، تاریخ پرافتخار، حکمت روشن و ادبیات سرآمد و اعجاز آمیزش، نورانی میشد. از این رو مسلمانان، قرآن را به عنوانِ برهان دعوت (به اسلام)، معجزه بلاغت، زبان پرستش خداوند، گویش یاد او، ترجمان مناجاتش، همنشین تنهایی، آرامبخش روان، درس کمال، تمرین خودسازی، نردبان ترقی، آموزگار تمدّن، مایه پند و اندرز و پیشرفتِ در فضیلت تلاوت میکردند.
مرحوم بلاغی همچنین بر این باور است که قرآن در زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، در یک مصحف گردآوری نشد، بلکه مسلمانان پس از درگذشت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، این مهم را به انجام رساندند؛ اگر چه این کار بر اساس نزول قرآن نبود. به هر روی، روندِ حفظ قرآن در سینهها، در فراز و فرودهایِ تاریخ اسلام ادامه داشته است ـ آنسان که اکنون نیز چنین است ـ و هزاران حافظ برای صیانت قرآن از تحریف، همواره در رقابت سالم بودهاند و بدینسان، هیچ پدیده تاریخی دیگری به اندازه قرآن، متواتر و بدیهیالبقاء نبوده است، همانگونه که خداوند وعده حفظ و نگهداری آن را از گزند تحریف، اینچنین بیان کرده است:
«إنّا نحن نزّلنا الذّکر و إنّا له لحافظون»(1)؛ بیتردید، ما این قرآن را بتدریج نازل کردهایم، و قطعا نگهبان آن خواهیم بود.
«إنّ علینا جَمعه و بیانَه»(2)؛ گِردآوری و بازخوانی آن بر عهده ماست.
اینکه در برخی روایاتِ شاذّ درباره تحریف نقصی قرآن، نکاتی آمده است، هیچ ارزشی ندارد، زیرا اینگونه روایات (و اصولاً روایات گردآوری قرآن) کاستیهایی مانند: اضطراب، سستی، ضعف راوی، مخالفت با مسلمانان دارند که طیّ مطالبی در زیر بدانها میپردازیم:
1ـ اضطرابِ روایاتِ گردآوری قرآن: اضطراب و چندگونگی روایات یادشده به شرح زیر است:
الف ـ طرحِ گردآوری قرآن از آنِ ابوبکر است و همو بود که به زید بن ثابت پیشنهاد کرد تا قرآن را جمعآوری کند. این کار بر زید گران آمد، امّا سرانجام پس از مراجعه مکرّر ابوبکر، زید پذیرفت و آن را به انجام رساند.
ب ـ طرح توحید مصاحف و اجرای آن از خود زید است. البتّه پیش از اجرا با عمر گفتوگو کرد، عمر هم آن را با ابوبکر در میان گذاشت. او هم در اینباره با مسلمانان مشورت کرد.
ج ـ ابوبکر خود در دوران خلافتش (بتنهایی) قرآن را گرد آورد.
د ـ عمر خودش قرآن را جمعآوری کرد.
ه ـ عمر کشته شد و قرآن به فرمان او گردآوری نشد.
و ـ قرآن در زمان عثمان و به فرمان او گردآورده شد.
ز ـ عمر، هنگام گردآوری قرآن به زید بن ثابت و سعید بن عاص دستور داد که زید قرآن را املاء کند و سعید بنویسد.
ح ـ فرمان پیشین (بند «ز») از سوی عثمان در زمان خلافتش و پس از کشته شدن عمر صادر شد.
ط ـ اُبیّ بن کعب قرآن را بر زید بن ثابت املاء و سعید بن عاص آن را اعرابگذاری میکرد.
ی ـ ابیّ بن کعب قرآن را بر زید املاء و سعید بن عاص و عبداللّه بن حرث آن را اعرابگذاری میکردند.
2ـ نسبت تحریف به قرآن: اکثریّت قاطع مسلمانان بر این اعتقادند که قرآنِ کنونی، دقیقا همان قرآنی است که بر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نازل شده است، امّا در طول تاریخ، عالمانی بودهاند که نهتنها چنین اعتقادی نداشته، بلکه قرآنِ کنونی را تحریف شده دانستهاند. اینان هم در میان عالمان اهل سنّت و هم در بین دانشمندان شیعه بودهاند و برای اثبات دیدگاهشان، آثاری هم نگاشتهاند.
در مقابل نیز عالمان تیزبین و نکتهسنجی، آثار آنان را به بوته نقد و بررسی گذاشته وناصوابی دیدگاهِ آنان را در اینباره اثبات کردهاند(1). از جمله این عالمان نکتهسنج مرحوم بلاغی است. او در پیشگفتار گزیده و پربارش بر آلاء الرّحمن، این موضوع را بررسی میکند و دلیل مهمّ قائلان را، که روایات است، به عنوان «بعض ما ألصق بکرامة القرآن الکریم» (برچسبهایی که به کرامت قرآن کریم چسبانده شده است)، به نقد میکشد:
اُبیّ بن کعب میگوید: پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به من فرمود: خداوند به من فرمان داده تا قرآن را بر تو بخوانم. سپس حضرت صلیاللهعلیهوآلهوسلم این آیه را بر من خواند: «لمیکن الّذین کفروا من أهل الکتاب»(2) آنگاه در ضمن این آیه، «لو أنّ ابن آدم سأل وادیا من مالٍ فأُعطِیَهُ لسأل ثانیا فلو سأل ثانیا فأعطیه لسأل ثالثا و لایملأ جوف ابن آدم إلاّ التّراب و یتوب اللّه علی من تاب و إنّ ذلک الدّین القیّم عنداللّه الحنیفیّة غیر المشرکة و لا الیهودیّة و لا النّصرانیّة و من یعمل خیرا فلنیکفره» نیز بود. این به اصطلاح آیه؟! در مستدرک حاکم، جامع الأصول ابن اثیر جَزَری و دیگر منابع به الفاظ و عبارات دیگری آمده است(3).
بررسی این روایت، نشانگر کاستیهایی محتوایی، ادبی، سندی و ... است که در زیر بدانها میپردازیم:
الف ـ لا المشرکة نادرست است، زیرا دین بهوسیله شرک وصف نمیشود.
ب ـ آیا «الدّین» یا «الحنیفیّة» به «المسلمة» وصف میشود؟
ج ـ معنای «انزال المال» چیست؟(4)
د ـ آیا شگفتآور یا ناممکن است که انسان درهای از دارایی یا نخلستان داشته باشد؟
آیا در میان انسانها، افرادی وجود ندارند که از ثروتی انبوه برخوردار باشند؟
ه ـ آیا در ادبیّات عرب کلمه «لو» برای بیان کارهای ناممکن نیست؟ آیا راویان این روایتها، عرب نبودهاند یا اینکه زبان عربی را نمیدانستهاند؟
آری پاسخ این پرسش در مسند احمد آمده است، زیرا او از ابن عباس روایت میکند: «لو کان لابن آدم وادیان من ذهب ... .» ترمذی نیز تقریبا همین روایت را از انس نقلکردهاست.
و ـ آیا آرزوی داشتن یک، دو یا سه وادی طلا گناه است تا نیازمند استغفار باشد؟ زیرا در پایان این نقلها جمله «و یتوب اللّه علی من تاب» آمده است.
کاستی اخیر اینکه عایشه، جابر، انس و ابنعباس این نقل («وادی» و «وادیان») را از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقلکردهاند و بدینسان درمییابیم که این نص، با اینهمه آشفتگیها، آیه قرآن نیست.
3ـ سنگسار (آیه رجم): از کاستیهایی که به قرآن نسبت دادهاند، وجود آیه رجم در آن است. طرفداران این دیدگاه، فرازی را با الفاظ گوناگون از کسانی مانند: زید بن ثابت، اُبیّ، سیّاری، عمر، ابن سهل، سعد بن عبداللّه و سلیمان بن خالد نقل کردهاند و اصرار دارند که آیه رجم در قرآن بوده است.
زید بن ثابت میگوید:
«کنّا نقرأ آیة الرّجم: الشیخ و الشیخة إذا زنیا فارجموهما ألبتّة.»
ما آیه سنگسار را میخواندیم (و آن چنین بود): هرگاه پیرمرد و پیرزن مرتکب زنا شدند، حتما آنان را سنگسار کنید.
پاسخ مرحوم بلاغی: شگفتا از این محدّثان! چگونه به این داوری ستمگرانه(1)، آن هم با استفاده از نام قرآن، بدون اینکه آیهای در اینباره در قرآن باشد، راضی شدهاند؟! چرا که لازمه این حکم سخت، زنای محصنه است. از این گذشته در بیشتر روایاتِ این باب، لفظ زنا هم نیامده است، چه رسد به محصنه بودن آن! زیرا در برخی روایت عبارتِ بما قضیا من اللّذة» یا «بما قضیا من الشّهوة» آمده است. حتّی در برخی از آنها هیچیک از این عبارتها هم نیامده است، ولی وجه مشترک همه این روایات، حکم پیشگفته است. این در حالی است که شهوترانی از جماع عامتر و جماع هم اعم از زناست و زنا نیز در بسیاری از مواقع غیرمحصنه است.
فرضا بپذیریم که شهوترانی کنایه از زنای محصنه است، امّا چرا حرف «فا» بر سر جمله «ارجموهما» در آمده است؟ این ترکیب هیچ توجیه ادبی درستی مانند جزای شرط و نظیر آن، در ظاهر و در تقدیر، ندارد.
اشکال: به همان دلیل که «فا» بر سر جمله «اجلدوا»(1) آمده، بر جمله «ارجموهما» نیز وارد شده است.
پاسخ بلاغی رحمهالله : جمله «اجلدوا» بهمنزله جزا برای صفت زنا (الزّانیة و الزّانی) در مبتداست و زنا به مثابه شرط است(2). از سوی دیگر نه سنگسار کردن بخشی از پیری و نه پیری سبب رجم است. آری تنها دلیلی که ورود «فا» بر جمله «ارجموهما» را توجیه میکند، دروغ بودن این روایت است.
گذشته از کاستیهای پیشگفته، روایتی از امام علی علیهالسلام هست که با آیه بودنِ حکم رجم مخالف است و آن را کاملاً زیر سؤال میبرد. گزیده روایت این است:
هنگامی که امام علی علیهالسلام خواست زنی را به نام شراحة الهَمْدانیّة که مرتکب زنای محصنه شده بود، سنگسار کند، فرمود:
«اجلدها بکتاب اللّه و ارجمها بسنّة رسوله.»(3)
او را بر اساس کتاب خدا (قرآن) تازیانه بزن و بر طبق سنّت پیامبرش صلیاللهعلیهوآلهوسلم و ابوموسی نیز آنها را قرائت کردهاند.
ما از آوردن متن این سورهها خودداری میکنیم(1) و توجّه خوانندگان گرامی را به نقد عالمانه مرحوم بلاغی از این به اصطلاح سورهها جلب میکنیم:
الف ـ سوره خلع:
1ـ به این راوی نمیگوییم که این کلام با بلاغت و سیاق قرآن شباهت ندارد و با او در اینباره از در مسامحه و سهلانگاری وارد میشویم(2).
2ـ ولی از وی میپرسیم: آیا (از نظر ادبی) ترکیب «یفجرک» درست است؟
3ـ این کلمه چگونه متعدّی میشود؟
4ـ با توجّه به اینکه کلمه «خلع» با بتها تناسب کاربردی دارد (کاربرد آن را در اینجا چگونه توجیه میکنید) و چگونه این اشتباه اصلاح میشود؟
ب ـ سوره حفد: با توجّه به سهلانگاری پیشین از راوی این سوره هم میپرسیم:
1ـ معنای «الجدّ» در این سوره کدامیک از این مفاهیم است: عظمت، بینیازی یا نقطه مقابل هزل و شوخی؟ یا اینکه پردازشگر آن (شعری سروده و در قافیهاش درمانده است و) نیاز سجع و قافیه، او را از آوردن این کلمه ناگزیر کرده است؟
2ـ چه نکتهای در آوردن کلمه «ملحق» هست؟
3ـ چه تناسبی میان ترس مؤمن و الحاق عذاب الهی به کافران وجود دارد؟ بلکه برعکس، تعلیل صحیح این است که گفته شود: مؤمن نباید از عذاب الهی بهراسد، چرا که (طبق این سوره!) عذاب پروردگار بر کافران نازل میشود.
5ـ توحید مصاحف و تحریف: محدّث نوری با استناد به کتاب دبستان المذاهب،ده خود به شمار میآورد. با این حال گفته است که هیچ اثری از این منقول را در کتابهای شیعه نیافته است. شگفتا از صاحب دبستان المذاهب! او این ادعا(ی دروغین) را از کجا آورده و به شیعه نسبت داده است؟ در کدامین کتاب شیعه این سخن ناسَخته را یافته است؟ ولی جای شگفتی نیست چرا که شِنشِنة أعرِفُها من أخزم(1). مانند این سخنان سراپا دروغ را به شیعه زیاد نسبت دادهاند و در کتاب ملل و نحل شهرستانی و مقدّمه ابن خلدون، نمونههای آن موجود است. سپس مرحوم بلاغی بدین مناسبت فصلی نوین میگشاید که توجّه شما را به گزیدهای از آن جلب میکنیم:
مرحوم بلاغی در زیر این عنوان، دیدگاه گروهی از اندیشهورانِ سترگِ امامیّه را مانند: شیخ صدوق، شیخ مفید، سیّد مرتضی، شیخ طوسی، کاشف الغطاء، قاضی نوراللّه شوشتری، شیخ بهایی(1) و ... آورده و همه آنان بر این باورند که قرآن کنونی، همان قرآنی است که بر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرود آمده است؛ نه چیزی از آن کاسته شده و نه چیزی بدان افزوده شده است. آنگاه روایاتی را که محدّث نوری برای اثبات تحریف قرآن به آنها استناد کرده است، گزیده و گویا از دو دیدگاه بررسی میکند و در پایان توجیهی خردمندانه برای آنها بیان مینماید:
1ـ بررسی متنی: شماری از این روایتها دروغ است و بخش دیگری پس از تأویل، سر از تنافی و تعارض درمیآورد.
2ـ بررسی سندی: سند روایات تحریف قرآن به افراد انگشتشماری میرسد که دانشمندانِ علم رجال، آنان را بشدّت تضعیف و جرح کردهاند، زیرا آنان را با لقبهایی مانند: ضعیف الحدیث، فاسد المذهب، مضطرب الحدیث و المذهب، کذّابٌ متّهمٌ، معروفٌ بالوقف، اشدّ النّاس عداوةً للرّضا علیهالسلام کان غالیا کذّابا، ضعیفٌ لا یُلتَفت الیه، فاسد الرّوایة و ... یاد کردهاند.
اگر از سر تسامح و سهلانگاری این روایتها را بپذیریم، باید با استفاده از راهنمایی دیگر روایات، مضمون آنها را به یکی از شیوههای زیر توجیه کنیم:
ـ مضمون این روایات، تفسیر، تأویل و یا بیان برای آیاتی باشد که یقینا با عمومشان این موارد را دربرمیگیرند، چرا که هرکدام از این موارد، روشنترین و شایستهترین مصادیقِ حکمِ فراگیر آیات هستند.
ـ مصداقهای موجود در این روایات را مصداق ویژه حکم عامِ آیه بدانیم.
ـ مصادیق تصریحشده در روایات را شأن نزول آیات بدانیم.
ـ مصداقهای پیشگفته را مراد و منظور (تفسیر) الفاظ مبهم در آیات بدانیم.
بر این اساس، روایاتی که در آنها عباراتی مانند: «إنّه تنزیل»، «نزل به جبریل» آمده است، بر یکی از سه مورد پیشین بار میشود، همانگونه که جمعِ میان روایات، گواه آن است؛ آنسان که تحریف در این روایات بر تحریف معنوی حمل میشود. شاهد این سخن، مکاتبه امام پنجم علیهالسلام با سعدالخیر در روضه کافی است که در بخشی از آن به این مطلب تصریح کرده است:
«و کان من نَبْذِهم الکتابَ أن أقاموا حروفه و حَرَّفوا حدوده.»(1)
از این رو، پاسخ استدلالهایی که بر تحریف قرآنِ کنونی بهوسیله اضافاتی که در مصحف علی علیهالسلام یا ابن مسعود بوده، این است که آن اضافات، جزء آیات قرآن نبوده، بلکه صرفا اضافاتی تفسیری بوده است.
برخی خواستهاند وجود مصحف حضرت فاطمه علیهاالسلام در نزد امامان و نیز پذیرفتهنشدن مصحف حضرت علی علیهالسلام از سوی شورای توحید مصاحف را دلیل تحریف قرآن بدانند.
مرحوم بلاغی در ردّ این پندار بر آن است که اضافات مصحف حضرت علی علیهالسلام ، توضیحات تفسیری بوده است و برای این منظور به سخن حضرت علیهالسلام استشهاد میکند که فرمود:
«لقد جئتهم بالکتاب کَمَلاً مشتملاً علی التّنزیل و التّأویل.»(2)
من قرآن را بهطور کامل که دربردارنده تنزیل و تأویل است برای آنان آوردم.
درباره مصحف حضرت فاطمه علیهاالسلام نیز باید گفت که کتاب حدیثی بیش نیست که درباره اسرار دانش است و شماری از روایات اصول کافی، باب صحیفه و مصحف و جامعه این مطلب را بیان میکند. امام صادق علیهالسلام نیز در یکی از روایات فرموده است:
«ما فیه من قرآنکم حرف واحد.»
حتّی یک حرف از قرآن در مصحف حضرت فاطمه علیهاالسلام نیست.
سپس مرحوم بلاغی میافزاید: من نیز بر این باورم که مصحف پیشگفته دربردارنده چیزی از قرآن نیست، همانگونه که در روایات صحیح و حسن بر این مطلب تأکید شده است. وی در پایان این فصل، روایاتی را که در آنها امامان علیهمالسلام مصداقهایی را بهعنوان تفسیر و بیان برای آیات آوردهاند، ذکر میکند و آنگاه نتیجه میگیرد روایاتی که محدّث نوری برای اثبات تحریف به آنها استناد کرده، ضعیف و غیرقابل اعتناء هستند.
ادامه دارد
1. برای آشنایی با زندگی ایشان، بنگرید به: آقا بزرگ تهرانی، طبقات اعلام الشیعة (نقباء البشر)، ج3، ص916.
2. همان منبع، ج2، ص776.
3. میرزا محمّدعلی مدرّس، ریحانة الأدب، ج1، ص42-41؛ کفایة الأصول، چاپ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، مقدمه.
4. میرزا محمّدعلی مدرّس، ریحانة الأدب، ج1، ص54-52.
5. شیخ عبّاس قمی، الکنی و الألقاب، ج3، ص224-223.
6. سیّدمحسن امین، اعیان الشیعة، ج10، ص157.
1. کلینی، کافی، ج1، ص26، روایت29؛ محمّدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج71، ص307، روایت84.
2. برای آگاهی بیشتر، بنگرید به: آقابزرگ تهرانی، نقباء البشر، ج1، ص326-323؛ محمّدرضا حکیمی، بیدارگران اقالیم قبله، ص213-177؛ توفیق الفکیکی، زندگینامه و ویژگیهای مرحوم بلاغی؛ مقدمه الهدی الی دین المصطفی اثر مرحوم بلاغی.
1. بلاغی، آلاء الرّحمن فی تفسیر القرآن، ص3.
1. بلاغی، آلاء الرّحمن فی تفسیر القرآن، ص3.
1. اعراف/58.
2. نجم/4-2.
3. فتح/29.
4. احزاب/40.
5. قلم/4.
1. اعراف/157.
2. احزاب/46-45.
3. اسراء/9.
4. اسراء/88.
1. هود/14-13.
2. یونس/38.
3. بقره/24-23.
1. صف/8.
2. .Genesis
1. آنچه در اواخر سوره بقره آمده است، تناسب چندانی با ادعای مرحوم بلاغی ندارد.
2. Exodus
3. برخی از این داستانها با منبع اصلی آنها تطبیق و روشن شد که مرحوم بلاغی در زبان انگلیسی و تطبیق ادیان و نیز بر علوم و معارف قرآن تسلطی ژرف داشته است، چرا که نقاط ضعف را دقیقا روشن و آیات قرآن را درباره نقطه ضعفهای عهدین آورده است. او در دو کتاب گرانسنگ دیگرش: «الهدی إلی دین المصطفی» و «الرّحلة المدرسیّة» این تطبیق را به شیوه زیبایی، بویژه در کتاب دوم به انجام رسانده است. برای آگاهی بیشتر درباره منابع خارجی این تحقیق، بنگرید به:
1ـ کتاب مقدّس، چاپ دارالسلطنه لندن، سال1947م.
2ـGood News Bible, Todays English Version, United Bible Societies, Printed in Korea, 1992.
1. اسراء/9.
2. نساء/82.
3. اثر اندیشهور توانا رحمة اللّه هندی از علمای هندوستان. کتاب پیشگفته برآیند مناظره نامبرده با یکی از کشیشان انگلیسی در دوران استیلای انگلستان بر سرزمین هند است. محور بحثهای
کتاب، نقاط تنش اسلام و مسیحیت است. برای آگاهی بیشتر به خود کتاب مراجعه فرمایید، چرا که کتابی خواندنی و دلکش است. مرحوم آیة اللّه العظمی خویی در البیان، ص284، پانوشت نخست، این کتاب را چنین میستاید: «کتاب جلیل نافع جدّا».
1. مقصود از تعبیر بالا، توهین به تورات و یا نپذیرفتن پدیده نسخ در آن نیست، چرا که تورات یکی از کتابهای مقدس آسمانی است و احترام آن ـ در صورت وجود نسخه اصلیش ـ بر هر انسان موحدی فرض است، بلکه مقصود ما تورات تحریف شده است. البته یهود و نیز مسیحیت برآنند که نسخ در تورات و انجیل راه ندارد. با این وصف، تنها توجیه تناقضهای این دو کتاب، محرَّف بودن آنهاست.
2. سفر لاویان، باب18، آیه16 و باب20، آیه21. و نیز بنگرید به:
sexual pragtices ch.18, v.16th LEVITICUS, Forbidden
3. سفر تثنیه، باب25، آیه11ـ5 و نیز بنگرید به:
DEUTERONOMY, Duty to a Dead Berother, ch.25, vs.5-11.
1. محمّدجواد بلاغی، آلاء الرّحمن، ج1، ص14؛ الهدی إلی دین المصطفی، ج1، ص260.
2. سفر اعداد، باب31.
3. Good News Bible, "The Holy War against Midian", ch.31.
نیز برای آگاهی بیشتر میتوانید به الهدی إلی دین المصطفی و الرحلة المدرسیة، هر دو از مرحوم بلاغی مراجعه فرمایید. البته انجیل هم در این باره از کاستی مبرّا نیست و مرحوم بلاغی مواردی از کاستیهای اناجیل را در دو کتاب پیشگفته آورده است.
1. انجیل متّی، باب5، آیه41ـ39.MATTHEW 5, Teaching about Revenge
2. حجر69ـ94.
3. صف/9.
4. روم/3ـ1.
1. مسد/5ـ3. این آیات درباره ابولهب، عموی نابکار پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم است که در دنیا به سزای اعمال ننگینش رسید و با شرک و کفر از دنیا رفت.
2. انجیل متّی، باب17، آیه23.
3. همان، باب 28، آیه 66ـ35 و باب 28، آیه 7ـ1، از این آیات چنین بر میآید که عیسی علیهالسلام ، یک روز و دو شب در قبر بوده است.
1. حجر/9.
2. قیامت/17.
1. آخرین کتابی که در اینباره نگارش یافته و تحریف قران را از زوایای گوناگون بررسی کرده، صیانة القرآن من التّحریف، نوشته آیت اللّه محمّدهادی معرفت است. نیز حقائق هامّة، از سیّد جعفر مرتضی عاملی و اکذوبة تحریف القرآن، از رسول جعفریان در اینباره، خواندنی و ممتعاند.
2. بیّنه/1.
3. آلاء الرّحمن، ص21ـ19. در صفحات آینده اختلافِ الفاظ و اضطراب این نقل، یاد خواهد شد.
4. گرچه عبارت بالا در متن پیشگفته نیست، ولی در نقلهای دیگری آمده است.
1. ستمگرانه از این باب که: 1ـ چنین آیهای در قرآن نبوده و نیست. 2ـ این حکم، تنها ویژه پیرمرد و پیرزن نیست، چرا که اگر جوانی هم، چه مرد و چه زن، مرتکب زنای محصنه شد، به اجماع مسلمانان، مشمول همین حکم خواهد بود.
1. نور/2.
2. تقدیر آیه چنین است: الّتی تزنی و الّذی یزنی فاجلدوا ... أی من زنی من النّساء و من زنی من الرّجال فاجلدوا ... .
3. این روایت در منابع اهل سنّت مانند: صحیحبخاری، مسنداحمد، سنننسایی و ... و در منابع شیعی مانند: بحار الانوار، وسائل الشّیعة، من لایحضره الفقیه، تهذیب، و مستدرک الوسائل آمده است.
1. برای آگاهی از متن این دو سوره بنگرید به: محمّد جواد بلاغی، آلاء الرّحمن، ج1، ص23.
2. بدین معنا که راوی هم از نارسایی پیشگفته آگاه است.
1. مصراعی از یک بیت شعر است که در زبان عربی ضرب المثل است. داستان آن چنین است:
ابواخزم طایی پسری بهنام اخزم داشت که پدر را میآزرد. هنگامی که اخزم درگذشت، پسرانش پدر بزرگشان را به سان پدر میآزردند تا اینکه روزی به او یورش بردند و او را زخمی و خون آلود کردند. پدربزرگ هنگامی که این برخورد را از نوههایش دید، گفت:
إنّ بَنیَ ضرّجونی بالدّم شِنشِنَةٌ أعرفها مِن أخزم***
پسرانم مرا خونآلود کردند. این، خویی است که از اخزم (بهارث بردهاند و آن را) بهیاد دارم.
1. شکل سازمانیافته و کاملتر این دیدگاهها را در صیانة القرآن من التّحریف از آیةاللّه معرفت مطالعه فرمایید.
1. کلینی، روضه کافی، ج8، ص53، ح16.
2. گرچه مرحوم بلاغی این سخن را از نهج البلاغه و دیگر منابع به امام علی علیهالسلام نسبت میدهد، ولی بهرغم تلاش نگارنده، اثری از آن در منبع پیشگفته و دیگر منابع دست اول یافت نشد. آری در بحار الانوار، ج93، ص126ـ125 به بیان دیگری آمده است.